بفرمود تا موبدان از ابوالقاسم فردوسی شاهنامه 19
1. بفرمود تا موبدان و ردان
ستارهشناسان و هم بخردان
...
1. بفرمود تا موبدان و ردان
ستارهشناسان و هم بخردان
...
1. چنین گفت پس شاه گردن فراز
کزین هر چه گفتید دارید راز
...
1. زمانی پر اندیشه شد زال زر
برآورد یال و بگسترد بر
...
1. پس آن نامهٔ سام پاسخ نوشت
شگفتی سخنهای فرخ نوشت
...
1. همی رند دستان گرفته شتاب
چو پرنده مرغ و چو کشتی برآب
...
1. بزد نای مهراب و بربست کوس
بیاراست لشکر چو چشم خروس
...
1. بسی برنیامد برین روزگار
که آزاده سرو اندر آمد به بار
...
1. بیامد یکی موبدی چرب دست
مر آن ماه رخ را به می کرد مست
...
1. چو آگاهی آمد به سام دلیر
که شد پور دستان همانند شیر
...
1. منوچهر را سال شد بر دو شست
ز گیتی همی بار رفتن ببست
...