4 اثر از منوچهر در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر منوچهر در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی شعر مورد نظر پیدا کنید.

منوچهر در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی

1 رسیدند خوبان به درگاه کاخ به دست اندرون هر یک از گل دو شاخ

2 نگه کرد دربان برآراست جنگ زبان کرد گستاخ و دل کرد تنگ

3 که بی‌گه ز درگاه بیرون شوید شگفت آیدم تا شما چون شوید

4 بتان پاسخش را بیاراستند به تنگی دل از جای برخاستند

1 چو خورشید تابان برآمد ز کوه برفتند گردان همه همگروه

2 بدیدند مر پهلوان را پگاه وزان جایگه برگرفتند راه

3 سپهبد فرستاد خواننده را که خواند بزرگان داننده را

4 چو دستور فرزانه با موبدان سرافراز گردان و فرخ ردان

1 میان سپهدار و آن سرو بن زنی بود گوینده شیرین سخن

2 پیام آوریدی سوی پهلوان هم از پهلوان سوی سرو روان

3 سپهدار دستان مر او را بخواند سخن هر چه بشنید با او براند

4 بدو گفت نزدیک رودابه رو بگویش که ای نیک دل ماه نو

1 چو آمد ز درگاه مهراب شاد همی کرد از زال بسیار یاد

2 گرانمایه سیندخت را خفته دید رخش پژمریده دل آشفته دید

3 بپرسید و گفتا چه بودت بگوی چرا پژمرید آن چو گلبرگ روی

4 چنین داد پاسخ به مهراب باز که اندیشه اندر دلم شد دراز

1 چو برخاست از خواب با موبدان یکی انجمن کرد با بخردان

2 گشاد آن سخن بر ستاره شمر که فرجام این بر چه باشد گذر

3 دو گوهر چو آب و چو آتش به هم برآمیخته باشد از بن ستم

4 همانا که باشد به روز شمار فریدون و ضحاک را کارزار

1 چو خورشید تابان برآمد ز کوه برفتند گردان همه همگروه

2 بدیدند مر پهلوان را پگاه وزان جایگه برگرفتند راه

3 سپهبد فرستاد خواننده را که خواند بزرگان داننده را

4 چو دستور فرزانه با موبدان سرافراز گردان و فرخ ردان

1 پس آگاهی آمد به شاه بزرگ ز مهراب و دستان سام سترگ

2 ز پیوند مهراب وز مهر زال وزان ناهمالان گشته همال

3 سخن رفت هر گونه با موبدان به پیش سرافراز شاه ردان

4 چنین گفت با بخردان شهریار که بر ما شود زین دژم روزگار

1 به مهراب و دستان رسید این سخن که شاه و سپهبد فگندند بن

2 خروشان ز کابل همی رفت زال فروهشته لفج و برآورده یال

3 همی گفت اگر اژدهای دژم بیاید که گیتی بسوزد به دم

4 چو کابلستان را بخواهد بسود نخستین سر من بباید درود

1 چو آمد ز درگاه مهراب شاد همی کرد از زال بسیار یاد

2 گرانمایه سیندخت را خفته دید رخش پژمریده دل آشفته دید

3 بپرسید و گفتا چه بودت بگوی چرا پژمرید آن چو گلبرگ روی

4 چنین داد پاسخ به مهراب باز که اندیشه اندر دلم شد دراز

1 به مهراب و دستان رسید این سخن که شاه و سپهبد فگندند بن

2 خروشان ز کابل همی رفت زال فروهشته لفج و برآورده یال

3 همی گفت اگر اژدهای دژم بیاید که گیتی بسوزد به دم

4 چو کابلستان را بخواهد بسود نخستین سر من بباید درود

آثار ابوالقاسم فردوسی

4 اثر از منوچهر در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر منوچهر در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی شعر مورد نظر پیدا کنید.