1 به جز فکر وصال دلبر ای دل! مده راه خیال دیگر ای دل!
2 دل فایز رها کن هر دو گیتی یکی گیر از دو عالم بگذر ای دل
1 رخ و زلف و لب و دندان جانان گل است و سنبل است و لعل و مرجان
2 ز چشم و مژه و ابروش فایز! حذر کن ترک با تیر است و پیکان
1 بتا عشقت مرا واله نموده دلم را داغ چون لاله نموده
2 زهجران سینه بیچاره فایز بر آتش همچو جواله نموده
1 عسل از معدن زنبور خیزد کلام الله ز کوه طور خیزد
2 اگر نشنیده ای بشنو تو فایز! به قبرت یا محمد نور خیزد
1 سحر دل ناله های زار می کرد چنان که دیده را خونبار می کرد
2 شکایتهای ایام جوانی به فایز یک به یک اظهار می کرد
1 دگر شب شد که دل بی تاب گردد دو چشمم نا امید از خواب گردد
2 عجب باریست بر دوش تو فایز که بر کشتی نهی غرقاب گردد
1 مسلسل زلف عنبرسا مکن تو مکحل نرگس شهلا مکن تو
2 تو فایز کرده ای رسوای عالم خلایق مثل من رسوا مکن تو
1 منه بر رخ دو گیسوی معنبر مسوزان اندر آتش سنبل تر
2 به افسرده شب فایز بیندیش که سرما خورده داند قدر آذر
1 شب ابر است و باران گهر بار سگان خاموش و در خوابند اغیار
2 همین امشب برد گرگ از گله میش تو هم فایز رسان خود را به دلدار
1 به گردن هشته ای زلف چو زنجیر گنه من دارم این گردن چه تقصیر
2 به گردن زلف چون زنجیر بردار مکن فایز زجان و زندگی سیر