1 ساقی قدحی که از میان خواهم رفت آشفته و مست از جهان خواهم رفت
2 در آمدنم نبود از هیچ خبر آن دم که روم نیز چنان خواهم رفت
1 یا رب بفقیری و جگر سوزی ما وز شعله ی شوق تو دل افروزی ما
2 کان لقمه که در پیش بود منت خلق از خوان لئیمان نکنی روزی ما
1 جام می و بزم عشرت از میخواران فردوس جزای عمل هشیاران
2 نظاره ی سرو و ارغوان از یاران عشاق و خیال آتشین رخساران
1 یا رب سببی که آب حسرت نخورم وز جام هوس شراب غفلت نخورم
2 از نعمت معرفت غنی ساز مرا تا نان خسان بزهر منت نخورم
1 تا چند بنفس خویش بیداد کنیم خود را بزوال عقل دلشاد کنیم
2 نخلی که بدان بهشت سر سبز شود از پا فگنیم و دوزخ آباد کنیم
1 آنم که نه آب در دلم جسته نه تاب وز باده فتاده مست بر خاک خراب
2 گر لطف تو دستگیر گردد گذرم چون شعله از آتش و چو ماهی از آب
1 چون مرغ سحر جناح گلفام گشود از بیضه ی صبح زرده ی مهر نمود
2 هر دانه که طاووس شب از دیده فشاند از دامن صبح طایر روز ربود
1 ایزد همه خلق و لطف بخشید ترا وز خلق جهان بلطف بگزید ترا
2 یکذره ات از نور خدا خالی نیست بالله که می توان پرستید ترا
1 افسوس که آتشم ببیهوده فسرد وین جام لبالبم رسیدست بدرد
2 کوشم که کنم دگر چراغی روشن ترسم که چو برفروزمش باید مرد
1 ای با همه در میان وادی با همه یار وی چون گل و می مدام در دست و کنار
2 جز تو ز تو نیست جلوه گه در همه حال موسی ز درخت دید و منصور ز دار