1 یا رب سببی که آب حسرت نخورم وز جام هوس شراب غفلت نخورم
2 از نعمت معرفت غنی ساز مرا تا نان خسان بزهر منت نخورم
1 یا رب بفقیری و جگر سوزی ما وز شعله ی شوق تو دل افروزی ما
2 کان لقمه که در پیش بود منت خلق از خوان لئیمان نکنی روزی ما
1 ای دل بهوس روزی ننهاده مخواه با قسمت خود بساز و از غصه مکاه
2 صد سال نگردد بهزار آب سفید رویی که بسیلی طمع گشت سیاه
1 ایزد همه خلق و لطف بخشید ترا وز خلق جهان بلطف بگزید ترا
2 یکذره ات از نور خدا خالی نیست بالله که می توان پرستید ترا
1 هر چند که خرقه ام شراب آلودست سیل مژه ی ترم بخون پالودست
2 با آنکه دلم ز خلق ناخشنودست نومید نیم که عاقبت محمودست
1 در میکده ها حکم جنونم کردند در صومعه رفتم و برونم کردند
2 هم گوشه ی میخانه که توبه شکنان مژگان سیه سرخ بخونم کردند
1 گاهی ز هوای روز وصلیم نژند گاهی ز شب فراق داریم گزند
2 تا چند عذاب شب که کی روز شود مردیم ز غصه ایفلک تا کی و چند
1 روزی دلم از پی سرانجام نشد جانم نفسی مایل آرام نشد
2 سرتاسر صحرای جهان پیمودم رفتم، چو غزال چشم او رام نشد
1 چون مرغ سحر جناح گلفام گشود از بیضه ی صبح زرده ی مهر نمود
2 هر دانه که طاووس شب از دیده فشاند از دامن صبح طایر روز ربود
1 ای نظم تو نو گل گلستان خیال نثر تو خوش آیندتر از آب زلال
2 در صورت نظم و نثر لطف سخنت چون روح مصورست و چون سحر حلال