ساقی قدحی که از از بابافغانی شیرازی رباعی 13
1. ساقی قدحی که از میان خواهم رفت
آشفته و مست از جهان خواهم رفت
1. ساقی قدحی که از میان خواهم رفت
آشفته و مست از جهان خواهم رفت
1. افسوس که آتشم ببیهوده فسرد
وین جام لبالبم رسیدست بدرد
1. هر دم چو فلک بوضع دیگر گردد
کام دل ازو کجا میسر گردد
1. تا از نظرم نهفته یی همچو پری
دیوانه شدم ز غایت در بدری
1. جام می و بزم عشرت از میخواران
فردوس جزای عمل هشیاران
1. من می نه پی دفع خرد می نوشم
حقا که بدفع خوی بد می کوشم
1. تا خار کند نزاع همسنگی گل
زایل نشود ز غنچه دلتنگی گل
1. از گلشن جان غرض گل روی تو بود
زین باغ مراد سرود دلجوی تو بود
1. یا رب سببی که آب حسرت نخورم
وز جام هوس شراب غفلت نخورم
1. یا رب بفقیری و جگر سوزی ما
وز شعله ی شوق تو دل افروزی ما
1. ای دل بهوس روزی ننهاده مخواه
با قسمت خود بساز و از غصه مکاه
1. ایزد همه خلق و لطف بخشید ترا
وز خلق جهان بلطف بگزید ترا