2 اثر از کفن سیاه در نمایشنامه میرزاده عشقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر کفن سیاه در نمایشنامه میرزاده عشقی شعر مورد نظر پیدا کنید.

کفن سیاه در نمایشنامه میرزاده عشقی

1 بوی این درد دل خسرو، از آن باد آمد! بعد من، بر تو چه ای قصر مه آباد آمد؟

2 که ز غم اشک تو تا دجله بغداد آمد من چو از خسروم این شکوه همی یاد آمد

3 کای: شهنشاه برون شو ز مغاک خسروا سر بدر آر، از دل خاک

4 حال این خطه، به عهد تو چنین بود؟ ببین حجله مهر تو، ویرانه کین بود؟ ببین

1 برسیدم ز پس چند قدم بر دره‌ای وندر آن دره عیان، بقعه چون مقبره‌ای

2 چار دیواری و یک چار وجب پنجره‌ای شدم اندر، به چنین مقبره نادره‌ای

3 پیش شمعی است یکی توده سیاه برده در گوشه آن بقعه پناه

4 پیش خود گفتم: این توده، سیه انبانی است یا پر از توشه، سیه کیسه از چوپانی است

1 آتشین طبع تو عشقی که روانست چو آب رخ دوشیزه فکر از چه فکنده است نقاب

2 در حجاب است سخن گر چه بود ضد حجاب بس خرابی ز حجاب است که ناید به حساب

3 تو سزد بر دگران بدهی درس سخن آزاد بگو هیچ مترس

4 شرم چه؟ مرد یکی، بنده و زن یک بنده زن چه کردست که از مرد شود شرمنده؟

1 جز خرافات، بر این مملکت افزود چه؟ هیچ! جز خرابی مه آباد تو بنمود چه؟ هیچ!

2 من در اندیشه که این عالم موجود چه؟ هیچ! بود آنگاه چه؟ اینک شده نابود چه؟ هیچ!

3 چون بکنه همه باریک شدم منکر روشن و تاریک شدم

4 دیدم اندر نظر عالم دیگر پیداست عالم ماست، ولی، بی سر و پیکر پیداست

1 من به دشت اندر و دشت آغش سیمین مهتاب نقره، گردی به زمین کرده ز گردون پرتاب

2 دشت آغشته، کران تا به کران در سیماب رخ زشت فلک، آنجا شده بیرون ز نقاب

3 همه آفاق در آن افسرده مه روان همسر شمع مرده

4 چه فضایی؟ سخن از موت و فناگویی بود! چه هوایی؟ عفن و مرده‌نما بویی بود!

1 جستم از جای و ندانم چه دگر پیش آمد چه دگر بر سر این شاعر درویش آمد

2 آنقدر هست که یک مرتبه بر خویش آمد پایم اندر روش، از شدت تشویش آمد

3 سرم آخر به ستونی برخورد اوفتادم به زمین خوابم برد

4 صبح برخاستم، انگشت زدم بر دیده خویشتن دیدم، بر خاک و به گل مالیده

1 برسیدم به یکی قلعه کهسان و کهن که در و بامش به هم ریخته، دامن دامن

2 زیر هر دامنه، غاری شده بگشوده دهن سر شب هر چه سخن گفته بد، آن پیر به من

3 باری آن قلعه، حکایتها داشت ز آفت دهر، شکایتها داشت

4 چه سرائی؟ که سر و روش سراسر خاک است چه سرائی؟ که سرش همسر با افلاک است

1 آنچه در پرده بد از پرده به در می‌دیدم پرده‌ای کز سلف آید به نظر می‌دیدم

2 واندر آن پرده، بسی نقش و صور می‌دیدم بارگه‌های پر از زیور و زر می‌دیدم

3 یک به یک پادشهان را به مقر می‌دیدم همه بر تخت و همه، تاج به سر می‌دیدم

4 همه با صولت و با شوکت و فر می‌دیدم صف به صف لشکر با فتح و ظفر می‌دیدم

این هم چند قطره اشک دیگر که از دیدن ویرانه‌های مداین از دیده طبع عشقی بدین اوراق چکیده. موضوع این منظومه نو و شیوا: سرگذشت یک زن باستانی به نام «خسرو دخت» و سرنوشت «زنان ایرانی» در نظر او، هنگام ورود به «مه آباد» است. ,

2 در تکاپوی غروب است ز گردون خورشید دهر مبهوت شد و رنگ رخ دشت پرید

3 دل خونین سپهر از افق غرب دمید چرخ از رحلت خورشید سیه می‌پوشید

4 در حوالی مداین به دهی ده تاریخی افسانه‌گهی

1 بیم و حسرت، دگر این باره چنان آزردم که بپاشید قوایم ز هم و پژمردم

2 سست شد پایم و با سر به زمین برخوردم مرده شد زنده و من زنده ز وحشت مردم

3 پس ازین هر چه به خاطر دارم همه را خواب و گمان پندارم

4 گرچه آن حادثه نی خواب و نه بیداری بود حالتی برزخ بیهوشی و هشیاری بود

آثار میرزاده عشقی

2 اثر از کفن سیاه در نمایشنامه میرزاده عشقی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر کفن سیاه در نمایشنامه میرزاده عشقی شعر مورد نظر پیدا کنید.