ای مرا یک بارگی از خویشتن کرده جدا از عراقی غزل 1
1. ای مرا یک بارگی از خویشتن کرده جدا
گر بدآن شادی که دور از تو بمیرم مرحبا
...
1. ای مرا یک بارگی از خویشتن کرده جدا
گر بدآن شادی که دور از تو بمیرم مرحبا
...
1. هر سحر صد ناله و زاری کنم پیش صبا
تا ز من پیغامی آرد بر سر کوی شما
...
1. این حادثه بین که زاد ما را
وین واقعه کاوفتاد ما را
...
1. کشیدم رنج بسیاری دریغا
به کام من نشد کاری دریغا
...
1. ندیدم در جهان کامی دریغا
بماندم بیسرانجامی دریغا
...
1. سر به سر از لطف جانی ساقیا
خوشتر از جان چیست؟ آنی ساقیا
...
1. ای ز فروغ رخت تافته صد آفتاب
تافتهام از غمت، روی ز من بر متاب
...
1. مست خراب یابد هر لحظه در خرابات
گنجی که آن نیابد صد پیر در مناجات
...
1. دیدی چو من خرابی افتاده در خرابات
فارغ شده ز مسجد وز لذت مباحات
...
1. به یک گره که دو چشمت بر ابروان انداخت
هزار فتنه و آشوب در جهان انداخت
...
1. چو آفتاب رخت سایه بر جهان انداخت
جهان کلاه ز شادی بر آسمان انداخت
...
1. عراقی بار دیگر توبه بشکست
ز جام عشق شد شیدا و سرمست
...