همچو مهر از خاور و باد از از امامی هروی قصیده 24
1. همچو مهر از خاور و باد از ختن
دیشب آن سنگین دل سمین ذقن
1. همچو مهر از خاور و باد از ختن
دیشب آن سنگین دل سمین ذقن
1. در سلک نظم گوهر نظم خدایگان
لطف حیات دارد و خاصیت روان
1. ماه من تا جان و گوهر در شکر دارد نهان
ترک من تا ز آب و آتش بر قمر دارد نشان
1. از صفای صفه ات، ترکیب عالم را روان
صحت عقل و بقای روحی و جان جهان
1. ای ز ایوان رفیعت آسمان گشته زمین
ملک و دین را حلقهٔ درگاه تو حبل المتین
1. حضرت جان پرور دستور شاه
ای باستحقاق گیتی را پناه
1. مژده دولت را که باز آمد سوی اقلیم جاه
صاحب صاحبقران، در سایه ظل اله
1. زهی ببوی تو گل پیرهن قبا کرده
نسیم لطف تو جان در تن صبا کرده
1. ای به صنعت شام را بر صبح پرچین ساخته
صبح را میخانه کرده، شام را چین ساخته
1. منت ایزد را که بعد از طول و عرض و سال و ماه
اختر داد استقامت یافت بر گردون و جاه
1. کماندار چشم تو در ناتوانی
روان بخش لعل تو در بی نشانی