4 اثر از قصاید در دیوان اشعار امامی هروی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار امامی هروی شعر مورد نظر پیدا کنید.

قصاید در دیوان اشعار امامی هروی

1 ترک من چون طره عنبر شکن پرچین کند عرصه چین را ز چین طره مشگ آگین کند

2 مهر ما رافسای را بر نارون جولان دهد مار مهرانگیز را بر نسترن پرچین کند

3 نرگس سیرابش اندر باغ حسن از میل کفر هم گل بتخانه سازد هم ز سنبل چین کند

4 تا گلش را نافه ی مشک ختن بستر شود سنبلش را توده ی برگ سمن بالین کند

1 خنک آن دل که ز تیمار تو خرم گردد خرم آن سینه کز اندوه تو بی غم گردد

2 هر که را سینه ز اندوه تو بی غم نشود کی دل از تاب غم عشق تو خرم گردد

3 پرتو شمع جمالت چو پراکنده شود سایه زلف سیاهت چو مقسم گردد

4 نام هر ذره ازو؛ روز منور باشد لقب هر سر مو، زین شب مظلم گردد

1 یا ساقی الصبوح که پیک صبا رسید در دور دولت آی که نوبت بما رسید

2 خورشید را طلوع شد از معجر کلیم گر همدم مسیح نسیم صبا رسید

3 صبح دوم که زنده کند مرده را بدم با صدق اگر برفت کنون با صفا رسید

4 کیخسرو سپهر چنان تاخت در افق گرچه درین حصار کهن بارها رسید

1 شاه انجم چون ز برج جدی سر برمی‌زند شدت سرما دم از تأثیر اختر می‌زند

2 در سر گیتی سحاب از برف چادر می‌کشد در رخ گردون غمام از برق خنجر می‌زند

3 فرش گیتی را بخار از یشم تزئین می‌دهد طرح بستان را نسیم از سیم زیور می‌زند

4 مادر پیر جهان هر روز پشت دست ابر غیبت خورشید را بر روی خاور می‌زند

1 سلامی نجوم سما زو منور سلامی نسیم صبا زو معنبر

2 سلامی چو ارواح قدسی یکایک سلامی چو اجسام علوی سراسر

3 سلامی بسبع الثمانی مؤکد سلامی ز سبع السماوات برتر

4 سلاکی در او رونق حسن مدغم سلامی در او قوه عشق مضمر

1 تازه و خرمست چون رخ یار صحن گیتی ز رنگ و بوی بهار

2 دشت را از زمردست بساط کوه را پر زبرجدست کنار

3 گشت گوئی ز بیح مینا رنگ هست گوئی ز شاخ مرجان بار

4 آب و خاک چمن کز او خجلند آب حیوان و در دریا بار

1 هوای تو ای جنت رو چپرور فضای تو ای کاخ خورشید منظر

2 نظام جهان را چو عدلست موجب نجوم فلک را چو مهر است سرور

3 فروغ صفای تو بر صحن گیتی دهد طینت سنگ را لطف گوهر

4 نسیم هوای تو در جوف گردون کند مرکز خاک را گوی عنبر

1 دوش چون برزد سر از جیب افق بدر منیر زورق زرین شتابان گشت در دریای قیر

2 زورقی از نور و دریائی ز ظلمت، همچنانک رای دستور آورد بدخواه جاهش در ضمیر

3 دامن دریا، از آن دریا، چو دریا، پرگهر مرزع ایام از آن زورق، چو زورق، در مسیر

4 عزم عالیحضرتی کردم که از شوق ثناش در ریاض خلد آتش می شود جان ظهیر

1 وه که پیدا می کند هر دم ز روی روشنش فتنه ای در زلف شهر آشوب و چشم پر فنش

2 چشم او هر ساعت آبستن به روزی روشنست خط دستورست پنداری شب آبستنش

3 هر سحر پیراهنی در بر قبا کرد آسمان کافتابی سر بر آورد از ره پیراهنش

4 کشتگان غمزه را لعلش روان بخشد بلی لعل جان بخشد چو باشد آب حیوان معدنش

1 خیز ای کشیده حسن تو بر آفتاب خط کامد پدید بر مهت از مشک ناب خط

2 گوئی به پشت گرمی تاب و رخت کشید گردون ز تار زلف تو بر آفتاب خط

3 لعلت ز بهر نرگس خونخوار، تا نوشت بر دیده و دل من بی صبر و خواب خط

4 دائم خیال او بر چشمم چو، ساغریست کآرد بر قنینه بخون شراب خط

آثار امامی هروی

4 اثر از قصاید در دیوان اشعار امامی هروی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در دیوان اشعار امامی هروی شعر مورد نظر پیدا کنید.