2 اثر از قصاید در گزیدهٔ اشعار الهامی کرمانشاهی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در گزیدهٔ اشعار الهامی کرمانشاهی شعر مورد نظر پیدا کنید.

قصاید در گزیدهٔ اشعار الهامی کرمانشاهی

1 گفتمش: یارا چرا لاغر بود پیکر مرا؟ گفت: از عشق میانی همچو مو لاغر مرا

2 گفتمش: بهر چه پشتم در جوانی چنبر است؟ گفت: زان باشد که باشد زلف چون چنبر مرا

3 گفتمش: غم بر رگ جانم چرا نشتر زند؟ گفت: از آن است این که مژگان است چون نشتر مرا

4 گفتمش: بهر چه دارم اشک شور و کام تلخ؟ گفت: از یاد لبی شیرین تر از شکر مرا

1 فراز آمد یکی عید همایون اهل ایمان را که در او پاک یزدان کرد پیدا راز پنهان را

2 به مردم خواست تا خود را نماید ایزد داور نقاب افکند از چهر دل آرا شیر یزدان را

3 امیرالمؤمنین یعسوب دین وجه الله باقی که ذاتش گشت باعث از ازل ایجاد امکان را

4 لسان الله که اندر بطن مادر بهر پیغمبر تلاوت کرد از سر تا به پا آیات قرآن را

1 مژده که میلاد شاه عرش مکان است عید پیمبر شه زمین و زمان است

2 باعث ایجاد کاینات محمد کز رخ او جلوه ی خدای عیان است

3 نور نخستین و خلق اول احمد کز همه پیش است و اخر همگان است

4 آدم اول رسول خاتم امی کز گهر آدم است و بهتر از آن است

1 عید غدیر آمد ای ماه میگسار بنشین و می بده برخیز و می بیار

2 گرد ستم نگرد راه کرم بپوی بیخ جفا بکن شاخ وفا بکار

3 باب سرا ببند بند قبا گشا دستی فشان به رقص چنگی بزن به تار

4 امروز از شرف اندر غدیر خم شد مرتضی علی سلطان تاجدار

1 ساقیا می ده که می جان است گویی نیست هست جان چه باشد باده ایمان است گویی نیست هست

2 گر نداری صاف، دردم می کشد دُردم بده درد ما را دُرد درمان است گویی نیست هست

3 ساقیا عید غدیر است و به منبر مصطفی شیر یزدان را ثناخوان است گویی نیست هست

4 ساقیا عید غدیر است و به منبر مصطفی شیر یزدان را ثنا خوان است گویی نیست هست

1 بهار آمد که بانگ عندلیب از هر چمن خیزد گل شاداب از بستان چو روی یار من خیزد

2 خروش قمری و غوغای کبک و ناله ی صُلصُل گهی از سرو و گاه از کوه و گاه از نارون خیزد

3 ز چشم ابر لؤلؤ زاید از جیب صبا عنبر ز هامون لاله روید وز گلستان نسترن خیزد

4 سحرگاهان چو آید بانگ رعد از کوه، پنداری که افغان از غم شیرین ز جان کوهکن خیزد

1 آشکار از پرده عیدی جان فزا دیدار کرد کز فروغ خود جهان را مطلع انوار کرد

2 فرّخا ماهی کزان چون شد دو هفته تابناک روز فیروزی چو ماه چارده رخسار کرد

3 از پی تعظیم این روز همایون بود اگر ماه شعبان را معظّم ایزد دادار کرد

4 در چنین مه بهر نظم سلک ملک و دین پدید حق ز دریای ولایت گوهری شهوار کرد

1 عید مولود شه تاجور گردون فر باد مسعود و مبارک به مه چرخ ظفر

2 عمّ پیروزگر خسرو گردون خرگاه تیغ پر جوهر شاهنشه خورشید افسر

3 علم حشمتش افراشته چون افریدون حشم نصرتش آراسته چون اسکندر

4 بهر خصم افکنی و دوست نوازی به ازو نگشاده است کسی دست و نبسته است کمر

1 تا دلم شد به خم زلف رسای تو اسیر بازوی عقل مرا کرد جنون در زنجیر

2 کرده آهوی دلم را به خطای تن من در نیستان مژه شیر نگاهت نخجیر

3 از پی صید من از طرّه و ابروی و مژه گه کمند آوری و گاه کمان گاهی تیر

4 صنما! سنگدلا! سر و قد! سیمبرا! نیست بازیچه چنین عشق مرا سهل مگیر

1 همچو خضر آب حیات از اهل جانان یافتم بودم ار بیجان تنی سرمایه ی جان یافتم

2 مور بودم عشق از آن لب خاتمی لعلم سپرد ره بدان خاتم سوی ملک سلیمان یافتم

3 دل نهادم تا به مهر دوست صاحبدل شدم سر سپردم تا به عشق یار سامان یافتم

4 سالها در ظلمت زلفش دلم حیران بگشت تا به لعل او نشان آب حیوان یافتم

آثار الهامی کرمانشاهی

2 اثر از قصاید در گزیدهٔ اشعار الهامی کرمانشاهی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید در گزیدهٔ اشعار الهامی کرمانشاهی شعر مورد نظر پیدا کنید.