1 هلال غره ی شوّال را زدوده حسام پدید گشت چو تیغ خدایگان ز نیام
2 چه روی داده ندانم هلال را کاین سان خمیده پشت بر آمد ز چرخ مینافام؟
3 خود ار به روزه گشودن جواز داد چراست چون روزه داران لاغر تن و ضعیف اندام؟
4 به شکل سیمین جامی پدید گشت و درین کنایتی است که از می کشید باید جام
1 عید مولود شهنشاه ملایک پاسبان باد مسعود و مبارک بر خدیو کامران
2 شرزه شیر بیشهٔ مردی حسام السلطنه آنکه تیغش سرفشان است و سنانش جان ستان
3 شهریار راستین و میر دریا آستین قهرمان ماء و طین و داور گیتی ستان
4 بازو مردان ایران تیغ دست پادشه والی ملک خراسان برق کشت ترکمان
1 عید قربان آمد ای دلبر شوم قربان تو ساغری می ده که جان سازم فدای جان تو
2 نیست کاری جان فدا کردن به راه دوستان جان چه باشد آنچه دارم آن شود قربان تو
3 من کدامم کیستم از خود چه دارم چیستم؟ از تو دارم هرچه دارم جمله باشد آن تو
4 در منای عشق بوسم دست و بازوی قضا گر نهد روزی به حلقم خنجر برّان تو
1 گر تو آهنگ قِتال ای بت قتال کنی خاک را چهره ز خون دل ما آل کنی
2 توسن ناز چنان بر صف عشاق متاز که شهیدان رهت را همه پامال کنی
3 پار با تیر مژه رخنه به دینم کردی تا چه ها با دل خونین من امسال کنی
4 در بر تیر غمت دیده نشان خواهم کرد گر تنم را همه پر رخنه چو غربال کنی