1 زبان های آتشفشان همچو شمع در آن تربت پاک گشتند جمع
2 چگویم چه گفتند و چون گشت کار قیامت درآن لحظه گشت آشکار
3 برآمد ز افغان آن قوم آه ز هر چوب و هر خشت آن بارگاه
4 به تربت نبی دست غم زده به سر خبر شد چو از مرگ فرخ پسر
1 گرت برنشاند به گاه بلند هم اندازد آخر به چاه گزند
2 همی تا توانی به نیکی بکوش تو خاکی چو دریای آتش بجوش
3 اجل چونکه سال حیاتت شمرد چنان کن که مردم نگویند مرد
4 ببخش و بخور کز پس مردنت ابا دیگری خورد خواهد زنت
1 خدایا به یعقوب آل رسول (ص) بدان یوسف مصر جان بتول (س)
2 که درچاه زندان دوزخ تنم مسوزان به جنت بده مسکنم
3 خود این دانم ای داور رهنمون که دارم گنه ز آفرینش فزون
4 سبک تر بود لیک از پر کاه برکوه بخشایشت آن گناه