1 ایدل ز پی حطام دنیای دنی در خرمن عمر خویش آتش چه زنی
2 بگذار بکام خود که خواهیش گذاشت ناکام از انکه هست بگذاشتن
1 ایدل ز سخن آنچه مرادست آن گو جان تربیت است اهل سخن را جان کو
2 از هر طرفی عنصریی خیزد اگر سلطان بنوازدش ولی سلطان کو
1 او شاه منست و من مرا ورا بنده من خود همه اویم و بدو ماننده
2 چون از لبش آب زندگانی خوردم مانند خضر همیشه باشم زنده
1 ای جسته دوا از در هر بیماری تا چند ز تقلید تو در هر کاری
2 گر صاحب افسری نیاری گشتن جهدی کن و سرمده فرا افساری
1 ای بلبل گلشن فصاحت که توئی وی گوهر معدن صباحت که توئی
2 طوطی شکر خای بود بسیاری لیکن نبود بدین ملاحت که توئی
1 دلدار مرا دید پریشان گشته واله شده و بیسر و سامان گشته
2 با همنفسان خویش میگفت بطنز کین ابن یمینست بدینسان گشته
1 تا حسن رخ تو گشت پیرایه تو خورشید پناه داده با سایه تو
2 برسایه بالای تو رشکم باشد من دور ز تو و سایه همسایه تو
1 از حال من آگهی تو ای بار خدای و آن نیز توانی که ترا باشد رای
2 گر جز تو کسی هست بدو راه نمای ور نیست پس این گره ز کارم بگشای
1 آمد بر من زلف مشوش کرده وز سنبل تر لاله منقش کرده
2 من بر سر آشتی و او بر سر جنگ خود را ز شراب حسن سرخوش کرده
1 ای بس که جهان باشد و ما خاک شده ز آلایش تن روان ما پاک شده
2 تن طوطی جانرا قفسی دلگیرست طوطی ز قفس جسته بر افلاک شده