1 ایگوهر پاک از کدامین کانی کز غایت روشنی ز ما پنهانی
2 حرمان ز وصال تو هم از غفلت ماست ما در طلب و تو در میان جانی
1 ای قبله عشاق جهان ابروی تو بردی دل خلق و دارد آن ابروی تو
2 گر طالب صید دل مشتاقان نیست از چیست که افتاده چنین بر روی تو
1 ای ابروی چون کمان تو پیوسته جان و دل من بتیر محنت خسته
2 در چشم من ار نه عکس خالت بودی گشتی بسرشک از او سیاهی شسته
1 آمد بعیادت برم آنسر و سهی چون یافت خبر که بس سقیمست رهی
2 پرسید که آرزوی تو چیست بگوی گفتم که ندارم آرزو جز ببهی
1 تا داد بکدخدای دادار بچه چون من عزبی کجاست بسیار بچه
2 لولی نیم اما بود اندر وطنم چون بنگه لولیان بخروار بچه
1 از درد دلم اگر خبر داشتهای زین به سوی حالم نظری داشتهای
2 از بوی تو باز زندگی یافتمی گر بر سر خاکم گذری داشتهای
1 روزیکه نبد هیچ نشان من و تو دادند بهم قرار جان من و تو
2 کامروز بجز میان تو با تن من یکموی نگنجد بمیان من تو
1 ایدل اگر آشفته یک یار شدی فارغ ز دو و از سه و از چار شدی
2 از پنج و شش ار پای نهادی بیرون از هفت و هشت و نه خبردار شدی
1 از دولت مخدوم جهان و فر او با کام دلند مادر و دختر او
2 مقنع بسر آن پسران برفکند مادر که جهان ملک بود دختر او