1 ز بهر خوشدلی خویش درون دنیا را نگاه کن که چه کفت از طریق استادی
2 نسب چه میطلبی صورت تو بس باشد دلیل انکه بدانند کآدمی زادی
3 فریب خلق مخور زانکه از لئام الناس نیاید انکه کریمان کنند از رادی
4 ببین که حال چه داری مبین که اصلت چیست بنقد روز نگه کن به دی چه افتادی
1 دل ابن یمین گر چه ز غصه خون همی گردد ازین بخت سیه روز و ازین گردون پیروزه
2 ولیکن زین خرف گشته سپهر ناسپاس ایدل چه گویم ز نادانی کله میسازد از موزه
3 معاذ الله اگر روزی بغیری احتیاج افتد بدینمعنی که در دستم نماند قوت یکروزه
4 و گر آتش زند فاقه چنان در خانمان من که نگذارد ز دنیا وی مرا تا آب در کوزه
1 فیلسوف زمانه قطب الدین کرده کاری عجب چه نادانی
2 بر لب شیخ زاده بسطام از طمع تیز کرده دندانی
3 خواست تا گاو لیس بر دهدش خورد گوساله بازگردانی
1 بحر جود و کرم جمال الدین ای برخ فرخ و مبارک پی
2 نشر صیت سخاوتت بجهان کرد منسوخ جود حاتم و طی
3 با جوادی تو عجب نبود گر نماید بخیل حاتم طی
4 در بیان علو تو سخنم بسپرد زیر پای فرق جدی
1 سرا فاضل آفاق رکن ملت و دین توئی که زبده اسلاف و فخر اخلافی
2 هر آن رموز کز آن عین عقل قاصر ماند کند حقایق آن را بیانت کشافی
3 چگونه گوهر و صفت بسلک نظم آرم که شرح فضل تو مشکل توان بوصافی
4 ز دیده همچو صراحی مدام خون بارد کسی که با تو ندارد مدام دل صافی
1 زر بسیار چه حاجت که کنی صرف بر آنک خانقاهی بگچ و سنگ بعیوق بری
2 زر که بر خشت و گلت صرف شود ساده دلا شرم دار از خرد خود که ز خیرش شمری
3 سفره گردان کن اگر نام نکو میطلبی که باین نام ز اعیان جهان در گذری
1 ز آستانه جاه و جلال خسرو عهد سپهر کشور داد و دهش سپاهانشاه
2 ستوده سرور عالم که صیت مکرمتش علم فراخت ز ماهی بر اوج قبه ماه
3 مثال ممتثل آمده به بنده ابن یمین که شعر خویش روان کن بسوی این درگاه
4 اگر چه گوهر نظمم کرای آن نکند که من نثار کنم بر جناب حضرت شاه
1 صحبت صاحبنظر باید که باشد با دو کس یا کریمی نامجوی و یا حکیمی راستگوی
2 تا ز جود آن درین دنیا بیابد بکام دل یا ز علم این بدان دنیا بیابد آبروی
3 گر خرد داری مشو یکدم جدا زین هر دو تن ور نیابی هر دو را باری یکی زینها بجوی
4 ور یکی را هم نیابی این خود اندر عهد ماست کنج عزلت گیر و دیگر در پی دنیا مپوی
1 فریومد آنمقام کزین پیش خسروان بودند با هم از پی آن در مطاعنه
2 مصری چو خلد جامع اهل صفا ولیک بودی عزیز او شده مشتی فراعنه
3 هریک بدانمثابه که با مادرش پدر کردی برای صحت اصلش ملاعنه
4 رفتند آنگروه که در هیچ دعوئی معنی نداشتند چو لفظ جغاعنه
1 کاشکی با اینهمه محنت که من دارم ز غم روز آخر خود نکردی با من این بد گوهری
2 محنت دوران و رنجوری و درد بیکسی فرقت احباب و تنهائی و غربت بر سری