1 من شنیدم که از ره شفقت پدر پیر گفت با پسری
2 که ترا ناگه ار بدست فتد ز اقتضای زمانه سیم و زری
3 بشنو از طوطی شکر گفتار روح را در مذاق چون شکری
4 هم بخور هم بدوستان بخوران از نهال سعادتت ثمری
1 والا شهاب دولت و دین ایکه در کرم صد همچو معن زایده و آل بر مکی
2 دارم طمع ز جود تو یک گبر کی شراب بفرست و بنده را مکن از خویش مشتکی
3 ور نیست گبر کی بفرست آنچه هست از آنک هر چ آید از تو خود نبود غیر گبرکی
1 گر کسی با تو بد کند زنهار جز بنیکی جزای آن نکنی
2 از بدی گر کسی کند سودی از نکوئی تو هم زیان نکنی
1 دی یکی گفت کابن یمین با کناری شد از میان گروه
2 گفتمش بنده را دلی باشد بس لجوج و ملول و بس نستوه
3 صحبت خلق بی نفاقی نیست دل نستوهم از نفاق ستوه
4 جنس من چون نیند تنها ام در میان جماعت انبوه
1 دیده ام اکثر ممالک را به ندیدم ز ملک تنهائی
2 سایه همسایه گیر اگر خواهی تا چو ابن یمین برآسائی
1 ایدل ار داری هوای سروری پاشنده باش بر جهان ابراز چه سرور باشد از پاشندگی
2 بر زبر دستان چو خوشه سرکشیت ار آرزوست پیشه کن با زیردستان دانه وار افکندگی
3 گر ز سوز تشنگی جانت بلب خواهد رسید از خضر مپذیر منت بهر آب زندگی
4 دانه را بگذار وا رستی ز دام چار تیر آرزو میافکند آزاد را در بندگی
1 ای صاحبی که یابد از لطف دلگشایت محبوس چاه محنت از بند غم رهائی
2 گر پرتوی ز رایت بر خاک تیره افتد هر ذره آفتابی گردد بروشنائی
3 آنم که فکر بکرم با زیور مدیحت مشهور عالمی شد در حسن و دلربائی
4 پیوسته ام بمهرت وز دیگران گسسته در دیده خاک پایت کرده بتوتیائی
1 اوستاد شعر ابن یمینست امروز که بشاگردی او گشته عطارد راضی
2 حال را همچوویی نیست بشیرین سخنی به ازو نیز نبودست بعهد ماضی
3 صدق دعویش چه محتاج گواهست آخر از خرد پرس کزو به نبود کس قاضی
1 میدهد گردون بهر نا مستحقی بهره ها ز آنچه دریا پرورش دادست و کان اندوخته
2 روز و شب نا اهل را با سیم و زر دارد چو شمع زانسبب خندان چو شمع آمد روان افروخته
3 هدهد قواده را با تاج میدارد نگاه باز را بین پایها در بند و چشمان دوخته
4 عیبش آخر این نه بس کابن یمین از دور اوست با زلال شعر خود در تیه حرمان سوخته
1 این بزرگان که بنوخاستگان مشهورند نرسیدست بر ایشان ز کرم جز نامی
2 چون ندانند که انعام چه باشد بمثل نتوان داشت ازیشان طمع انعامی
3 هر یکی را که تو پاشنده قومش دانی بر سر دانه کشیدست بدستان دامی
4 تا نگویند که داد-ار شنود صد دشنام بمکافات یکی را ندهد دشنامی