1 بر میوه های نوبر بستانسرای طبع کردم بسان ماه بآئین صباغتی
2 دیوان من بخواه و بتدقیق در نگر نا کرده هیچ زرگر ازینسان صیاغتی
3 اکنون گذشت انکه کسی گاه نظم و نثر از من فصاحتی طلبد یا بلاغتی
4 صد شکر و صد سپاس کز اشغال روزگار داد ایزدم فراغت و نیکو فراغتی
1 یاد ایامی که دروی صاحب صاحبقران گاهگاهی التفاتی سوی چاکر داشتی
2 حاتم ثانی جلال ملک و دین کان کرم آنکه هر روزم ز روز رفته بهتر داشتی
3 گر هزاران غم رسیدی بر دل ابن یمین از دلش یکیک بدست مکرمت برداشتی
4 بیگنه با من ندانم تا شرنگ افشان چراست آنکه گفتاری بشیرینی چو شکر داشتی
1 با من پدر که مرقد او باد پر ز نور گفتا شنوده ئی که چه گفتست عاقلی
2 هر گه که از حوادث گردون دون نواز پیش آیدت ز نیک و بد کار مشکلی
3 یا در پناه همت صاحبدلی گریز یا التجا نمای باقبال مقبلی
1 گر تو بر سهل و ممتنع خواهی خویشتن را که مطلع یابی
2 شعر ابن یمین بدست آور کان همه سهل و ممتنع یابی
3 از لطائف هر آنچه نام بری در مطاویش مجتمع یابی
4 لفظها موجز و معانی را عرصه ئی نیک متسع یابی
1 چهار چیزست آئین مردم هنری که مردم هنری زین چهار نیست بری
2 یکی سخاوت طبعی چو دستگاه بود به نیکنامی دائم ببخشی و بخوری
3 دو دیگر آنکه دل دوستان نیازاری که دوست آینه باشد چو اندرو نگری
4 سه دیگر آنکه زبان را بوقت گفتن بد نگاهداری تا وقت عذر غم نخوری
1 با آنکه بی نصیبم از مال و جاه دنیا هرگز حسد نبردم بر منصبی و مالی
2 بر هیچکس دلم را حسرت نبود هرگز الا بر آنکه دارد با دلبری وصالی
1 گذر کن از ره لطف ای نسیم باد شمال بخاک درگه نوئین شهنشان کرتای
2 امیر عالم عادل که غیر او نرسید ز خسروان جهان کس درین سپنج سرای
3 به بی نظیری عنقا و همت شهباز بدلفریبی طاوس و فرخی همای
4 ز رهبری سعادت همانزمان که رسی بدان خجسته جناب ای نسیم روح افزای
1 ای زده صد طعنه شمع روی تو بر مشعله آتش افتاده ز تاب عارضت در مشعله
2 تا نمییابد فلک پروانه از شمع رخت بر نمیافروزد از خورشید خاور مشعله
3 از فروغ شمع رویت بزم میگیرد صفا افتد اندر سوز و تاب از رشک در بر مشعله
4 پرتوی از شمع رویت گر نگشتی آفتاب کی توانستی که بودی نورگستر مشعله
1 خدایگان فصیحان دهر ابن یمین توئی که هست فضایل ترا و همتانه
2 بریخت خون بسی ملحد این مه روزه ازو ملول جهانیست بنده تنها نه
3 بروز زحمت دق باشد و شب استسقا عوارضی که دوایش بجز مدارا نه
4 برای دفع مضرت برای هضم طعام بشرط آنکه به پنهان بود به پیدا نه
1 قطب سپهر مکرمت ای یافته دلم از جود تو چو ذره ز خور تاب زندگی
2 بر من که مرده بودم از احداث روزگار مهرت گشاد بار دگر باب زندگی
3 در خشکسال مکرمت ابر سخات زد بر تاب آتش جگرم آب زندگی
4 باز آر از آنشراب کهن شربتی بجام کآنست رکن اعظم اسباب زندگی