1 صاحب عادل جلال ملک و دین دستور شرق ای ز رفعت خاک پایت افسر خورشید و ماه
2 نفثه المصدور خواهم عرضه کردن پیش تو گر چه داند رای صاحب حال من بی اشتباه
3 بر بساط حضرتت چون رخ نهاد ابن یمین داد بختش همچو فرزین جای در پهلوی شاه
4 از قضا اسبش چو خر اندر خلاب عجز ماند ای گرفته قدرتت درماندگانرا در پناه
1 همی گفتم از راه ضجرت شبی نسیم صبا را بخواهشگری
2 که لطفی بود بی نهایت اگر پیامی ز من سوی خسرو بری
3 کریم جهان انک گر حاتمش بدیدی نکردی بجز چاکری
4 بهنگام فرصت بگو اینقدر از آن پس که خدمت بجای آوری
اینقطعه را ابن یمین در جواب قطعه ئی که شاعری ایرج نام فرستاده و فتوای او را در می خوردن پس از افطار در ماه رمضان پرسیده بهمان وزن و قافیه سروده مصرع اول قطعه ایرج اینست:خدایگان فصیحان دهر ابن یمین ,
2 سرا فاضل دهر ایرج ایکه در همه فن بسان مردم یکی فن کسیت همتانه
3 بنزد بنده رسید از تو قطعه ئی که بلطف ندانم آبحیات آنچنان بود یا نه
4 سئوال کرده لطیفانه نکته ئی که مرا جواب راست نوشتن ز عامه یارانه
1 گر ستم میرسد از غیر ترا باک مدار که مرا تجربه افتاد درین کار بسی
2 او نماند ابدا ظالم و تو مظلومش که بد و نیک بیک حال ندیدست کسی
3 چون بد و نیک سر انجام فنا خواهد شد جز نکوئی مکن ار هست ترا دسترسی
1 عمری بغفلت ایدل نادان گذاشتی بر عقل خود وساوس شیطان گماشتی
2 مغرور خود مباش که من فرض کرده ام کایوان و قصر خویش بکیوان فراشتی
3 آخر نه روزکی دو سه چون بگذرد برین رفتی و کار خویش بیاران گذاشتی
4 در کشتزار آخرت اندر حیات خویش تخمی که حاصل دهد آنرا نکاشتی
1 گر حال نیک خواهی فرزند را همیشه آموزش ای برادر قرآن و خط و پیشه
2 زیرا که پیشش آید روزیکه کارش افتد چون پیشه ئی نداند بیل و کلنگ و تیشه
3 هر کو خطی نخواند یا پیشه ئی نداند بس گاو و خر چراند در کوه و دشت و بیشه
1 میار فخر باستاد و شیخ و جد و پدر که بوده علم و عملشان همه پسندیده
2 قراضه ئی بتو گرزان رسید بیرون آر و گرنه جمله جهان گنج گیر پوشیده
1 عماد الدین محمد را بگوئید ز من رمزی بآئین عتابی
2 که باشد هفته ئی یا بیش یا کم که تصدیعت نمودم در خطابی
3 نیامد تا باکنون از جنابت به نیک و بد بر چاکر جوابی
4 بلی آنرا که نان در حلق کیرد نباید از تو جستن قطره آبی
1 مرا گفتند جمعی مهربانان چو دیدندم ز غم در اضطرابی
2 که خوش میباش کز دوران گیتی عمارت باز یابد هر خرابی
3 کشیدم از جگر آهی و گفتم بدان صاحبدلان نیکو جوابی
4 چه سود آنگه که ماهی مرده باشد که باز آید بجوی رفته آبی
1 مرا مبشر فرخنده فال خوش خبری بگوش هوش رسانید موسم سحری
2 چه گفت گفت که پیدا شد از سپهر کرم طلوع کوکب صبح نجاح را اثری
3 بیمن طالع میمون و فال سعد رسید وزیر شاهنشانرا ز لطف حق پسری
4 پسر مگوی که از شاخ مکرمت ثمریست عزیز ملک جهانی و مصر جان شکری