1 زلف مشکین تو بر طرف بنا گوش چو میم هست چون بر سمن از سنبل تر حلقه جیم
2 من بجز جوهر فرد تو که نامش دهن است درج یاقوت ندیدم صدف در یتیم
3 در جهان نیست کسی را بجز از نرگس مست نسخه غمزه جادوی تو آن نیز سقیم
4 تا چه فرخنده وجودی که چو موجود شدی ما در دهر شد از مثل تو فرزند عقیم
1 بر بیاض مه سواد خط عنبر ساش بین برگل سوری طراز سنبل رعناش بین
2 خسرو ملک ملاحت آن بت شیرین لبست بر سر منشور حسن ابروی چون طغراش بین
3 کج نظر گر نیستی بگشای چشم دور بین کسوت لطف الهی راست بر بالاش بین
4 ایدل از تلخی جور او مکن ابرو ترش چون الف اندر میان جان شیرین جاش بین
1 جانا رخ چون بهار بنمای عالم بجمال خود بیارای
2 از روی چو ماه تو صبوری ممکن نبود مرا مفرمای
3 یا مهر خود از دلم برون بر یا از در من بمهر باز آی
4 یا جان بستان و وارهانم یا بر دل زار من ببخشای
1 دلا امید آن دارم که روی دلستان بینی برغم دشمنان خود را بکوی دوستان بینی
2 خوش الحان بلبل قدسی بعنف اندر قفس مانده قفس را بشکن ار خواهی که روی گلستان بینی
3 درین دوران بجز وصف سهی سروش ز کس مشنو که با کژ طبعی گردون بگیتی راستان بینی
4 بجانی گر دهد بوسی بخر ایدل اگر خواهی در این سودا بانبازی مرا همداستان بینی
1 ای روی تو آئینه الطاف الهی وی دبدبه حسن تو از ماه بماهی
2 نقاش ازل نقش رخ و زلف تو میبست از روز و شب آمیخت سپیدی و سیاهی
3 در مصر دل هر که عزیزی چو تو بنشست آخر بچه یاد آورد از یوسف چاهی
4 آنکو به نکو بندگیت نام بر آورد ننگ آیدش از مرتبه منصب شاهی
1 بیا ساقی بدور دو ستکانی بده بر گل شراب ارغوانی
2 کنار جویبار از خرمی شد چو دوران جوانی از جوانی
3 نهان کرد آب را از دل ولی آب پدید آورد اسرار نهانی
4 چمن چون کلبه جوهر فروش است ز گوهر های دریائی و کانی
1 نگارم ار بگذارد ز رخ نقاب فرو شود ز خجلت رخسارش آفتاب فرو
2 بطاق ابروی او ماه نو چو در نگرد همانزمان که در آید رود ز تاب فرو
3 پر غراب نگویم بزلف او ماند که دید ریخته مشک از پر غراب فرو
4 ز شرم غالیه گون خط او چو نیلوفر بنفشه سر برد از خوی تر بآب فرو
1 زلف مشکین بر بناگوش چو سیم افکندهای از بنفشه بر سمن صد حلقه جیم افکندهای
2 ز ابن مقله خون چکاند ابن بواب از حسد ز آنچنان شینی که اندر عین سیم افکندهای
3 بر گذرگاه صبا بگشادهای بندی ز زلفت در جهان از عنبر سارا نسیم افکندهای
4 ای مسیحادم قدم آخر مدار از ما دریغ پرسشی کن چون توام زینسان کلیم افکندهای
1 صبح دمید ساقیا بزم صبوح ساز کن بر دل ما ز خرمی در ز بهشت باز کن
2 گر چه که ناز کرده ئی ای بت نازنین من نیک خوش آیدم ز تو باز در آی و ناز کن
3 ز آنچه بود زیادتی دست ز آب رز بشوی وز خبثات آرزو پاک شو و نماز کن
4 صوم و صلوه نافله گر چه ستوده طاعتیست شاید اگر نباشدت نان بده و نیاز کن
1 ای قاعده زلف دلاویز تو مشکل ز آنغالیه گون سلسله آسان تو مشکل
2 گفتم که لبت خون دلم ریخت خطا بود با چشمه حیوان نتوان گفت که قاتل
3 زینسان که زند دیده دریا صفتم موج ناگاه فتد مردم آبیش بساحل
4 زلف تو بتخویف دلم سلسله جنباند خرم دل دیوانه گر اینست سلاسل