1 ایصنم گلعذار ای بت سیمین ذقن ای شه خوبان چین ای مه هر انجمن
2 غمزه تو جان شکار طره تو دل شکن فتنه ملکی و دین آفت جانی و تن
3 حسن تو رشک بهار قد تو سرو چمن خال خوشت عنبرین زلف تو مشکین رسن
4 لعل تو گوهر نثار لفظ تو در عدن زلف تو پر تاب و چین جزع تو پر مکر و فن
1 تا بر سریر حسن تویی ماهچهرهای هستم ز عشق تو در شهر شهرهای
2 ز آن در شاهوار و بناگوش همچو سیم هستند در مقار نه ماهی و زهرهای
3 چون جزع دلفریب تو هرگز به جادویی نامد برون ز حقه افلاک مهرهای
4 چشم بد از تو دور که مانی به عمر خویش نقشی نبست چون تو و نگشاد چهرهای
1 من دوش بیخود یکنفس در کوی جانان آمدم بی زحمت تن ساعتی در عالم جان آمدم
2 هرچ آن حجاب راه بود از پیش دور انداختم ز آن پس مجرد همچو جان در پیش جانان آمدم
3 ترسم که نبود پاسبان از حال من آگه شود آگه کجا گردد که من از خویش پنهان آمدم
4 در هجر جانان مدتی با درد دل در ساختم دردم رسید اکنون بجان نزدیک درمان آمدم
1 عارضست آن یا گل سیراب بر برگ سمن قامتست این یا قد شمشاد یا سرو چمن
2 گفتم اندر وصف آنشیرین دهن رانم سخن خود سخن در وی نمیگنجد ز تنگی دهن
3 در دلم مهر رخ چون ماهش امروزی مدان سالها شد تا همی تابد سهیل اندر یمن
4 با رخش نوری ندارد چون چراغ نیمروز پرتو اینشمع زرین پیکر مینا لگن
1 چون ذره هوا میکند ای ماه ز هر سو دلها بتو خورشید رخ غالیه گیسو
2 بی روی تو گل خار بود اهل خرد را هر چند که در حسن کند جلوه بصد رو
3 دانی بچه رو ماه نو انگشت نمایست ز آنروی که شد جفت چنان طاق دو ابرو
4 با چین سر زلف تو در بوی فروشی دم جز بخطا می نزند نافه آهو
1 تا شدم آگاه از آن زنجیر زلف قیرگون از هوای او دلم افتاد در راه جنون
2 گر توئی ماه دو هفته پس نمیگوئی چرا همچو ماه نو بود حسن تو هر ساعت فزون
3 گنج حسنت را که مار مشک پیکر بر سرست چون بدست آرم که در مارت نمیگیرد فسون
4 شاید ار گویم که جانست آن پری پیکر که هست زلف او چون جیم و قامت چون الف ابرو چو نون
1 ای بخوبی عارضت ماه چکل مه چه باشد آفتاب از تو خجل
2 رسته دندانت در چشم منست قطره های اشک از آن شد متصل
3 دفع نتوان کرد عشقت را بعقل هیچکس خورشید ننداید بگل
4 روز محشر کس نپرداز بکس من در آنساعت بحسنت مشتغل
1 بمراد دل من گر بودم دسترسی نزنم تا بزیم بیرخ جانان نفسی
2 در سر من هوس زلف تو خوش سودائیست نرود سر برود ار سر ازینسان هوسی
3 هر چه در مستی عشق تو کنم خرده مگیر عاشق و مست کجا مینگرد پیش و پسی
4 نروم از سر کوی تو ببد گفت رقیب شبروان باز نه ایستند ببانگ عسسی
1 سحرگه آن صنم سرو قد شتاب زده درآمد از در ابن یمین شراب زده
2 عرق نشسته ز می بر عذار نازک او چنانکه بر ورق یاسمین گلاب زده
3 شکنج طره او بر رخش فتاده چنانک ز رأس عقده مشکین بر آفتاب زده
4 لبش چو دید دلم را کباب زآتش عشق نمک بگاه شکر خنده بر کباب زده
1 من ندیدم نشنیدم که بود در چمنی همچو بالای تو سروی و چو رخ نسترنی
2 چند از رسته دندان چو عقد گهرت صدفش جوهر فردی شده یعنی دهنی
3 تا گل عارضت اندر چمن حسن بود کی خوش آید بدلم یاسمنی یاسمنی
4 دگر از مادر ایام نزاید پسری چون تو یاقوت لبی سنگدلی سیمتنی