1 پیشتر زین چند گاهی دل پریشان داشتم خود چه میگویم ز دل صد رنج بر جان داشتم
2 یوسف مصر کرم را از تکسر شکوه ئی بود و من یعقوب وش دل بیت احزان داشتم
3 آن علی نام حسن سیرت علاءالدین حسین کز غم او چشم و دل گریان و بریان داشتم
4 بس که بر خاطر ملالت بود مستولی مرا همچو گنج آرامگه در کنج ویران داشتم
1 چیست آن گوهر که هست از لعل تاجی برسرش وز پرند آل دائم گرته ئی اندر برش
2 هست سرخی باد سار و تنگ چشم و سخت دل وز لباس آل عباس است اکثر بسترش
3 همچو بیماریست مزمن لیک گر میلش بود جستن آسانست همچون عادیان از چنبرش
4 غیر کناسی نداند هیچ حرفت وین عجب گاهش اندر سیم میگیرند و گاهی در زرش
1 آیا بود که باز ببینم جمال شاه آیا بود که باز ببینم جمال شاه
2 آن بخت کو که سرمه کشم چشم خویش را از خاک آستانه جاه و جلال شاه
3 آن دولت از کجا که مشرف کند اگر بازم بلطف و حسن جواب و سئوال شاه
4 تا روز حشر کم نشود شادی دلم گر من شبی بخواب ببینم جمال شاه
1 منت خدیرا که پس از هجر دیر باز بخت رمیده روی بوصلم نهاد باز
2 اقبال بهر رونق کارم میان ببست دولت در مراد برویم گشاد باز
3 چشم مرا چو چشمه خورشید نور داد خاک جناب حضرت شاه رهی نواز
4 سلطان معز دولت و دین آنکه صد هزار محمود زیبدش که بود بنده چون ایاز
1 الا ای نسیم سحر گر توانی قدم رنجه کن یک سحر بی توانی
2 ترا طول و عرض جهان دور ناید چو بهر سفر چرمه بیرون دوانی
3 ز شهباز مشرق بیکدم چو خواهی رسالت بعنقای مغرب رسانی
4 سزد گر بری هم ز موری پیامی بعالیجناب سلیمان مکانی
1 بیا تا عشرت آبادی چو خلد جاودان بینی چه خلد جاودان کین را بسی خوشتر از آن بینی
2 خرد نپسندد ار خواند کسی خلدش ز بهر آنک که تا گشتست این پیدا ز شرم آنرا نهان بینی
3 یکی هم میتوانش گفت خلد از روی اینمعنی که چون رضوان درو عاقل فراوان باغبان بینی
4 نباشد در جهان چندان شگفت ار باغ بیند کس تماشا را درین باغ آی تا دروی جهان بینی
1 باز دین و ملک را بر رغم چرخ چنبری کارها خواهد نهادن روی در نیک اختری
2 عرضه دارم کز چه معنی این تصور کرده ام واندر استخراج آن چون کرد فکرم ساحری
3 بنده را شاهنشه عادل طلب فرموده بود تا بدرگاهش کنم تقدیم رسم چاکری
4 چون بتأیید سعادت و اتفاق بخت نیک یافتم از لطف حق بر پایبوسش قادری
1 ای سپهر بیوفا با ما جفا تا کی کنی با گروه پر جفا آخر وفا تا کی کنی
2 چشم ما را از غبار آستان سفلگان تا چه مدت سرمه سازی توتیا تا کی کنی
3 گر شدی بیگانه با من دست از کارم بدار هر زمانه با غمی نو آشنا تا کی کنی
4 عمرم اندر رنج دل آخر شد و درمانش هست میکشم دردی بامید دوا تا کی کنی
1 نو گشت ماه عید بیمن و مبارکی ساقی بیار باده گلرنگ رادکی
2 در بزم خسروی که گه نشر مکرمات طی کرد ذکر حاتم و یحیی برمکی
3 سلطان وجیه دولت و دین آنکه در کفش آید ز برگ بید گه کین بلا رکی
4 در روز رزم در رخ زرنیخ فام خصم کرده غبار موکب میمونش آهکی
1 باد میمون نهضت رایات شاه دین پناه آنکه بر خلقش بحق کردست ایزد پادشاه
2 شاه دین پرور نظام دولت و ملت کز اوست سربلند و پای برجا در جهان دیهیم و گاه
3 و آنکه شاه اختران دربندگی او کمر گر نبندد آسمان بر بایدش از سر کلاه
4 سرور گردنکشان کز بدو فطرت ثبت کرد خامه منشی گردون مدح او بر فرق ماه