1 بنانک مستعد بالنوال و شأنک غالب فی کل حال
2 تو آن شاهی که اقلیم خرد را خجسته طالع و فرخنده فالی
3 و امرک لو خصصت به الثریا لقابلة بطوع و امتثال
4 خداوندا ز رای تست محکم نهال ملک و بنیاد معالی
1 قد قدم العید عائدا بجلال فاسق لنا قهوة بایمن فال
2 عید رسید ای کنار من ز تو خالی! بزم بیارای و می بیاور حالی
3 وجهک بدرالدجی وصدغک لیل هات سلافا علی طلوع هلال
4 رطل گران کن که روی در طرب آورد شاه قزل ارسلان سپهر معالی
1 یا غزالی یا غزالی لاتحدنی بالوصال مع ان تعرف حالی فی فنون الاختلال
2 تو طراز هر جمالی در نهایات کمالی رشگ مشگ و غیرت گل هم به خدو هم به خالی
3 این اشکو حالتی فی قید هجر واشتعالی لست اهلا بالوصال ام رهنتم بالملال
4 گر چه جانم را وبالی و رچه عمرم را زوالی باد احسنتت در تزاید باد عمرت بر توالی
1 الدیک فی صیاح واللیل فی انهزام والنور قد تبدی من لجة الظلام
2 ای همچو دیده در خوروی همچو جان گرامی چون از غم تو شادم می ده به شادکامی
3 اسمع فداک روحی فالدیک قال حقا یا معشر السکاری هبوا من المنام
4 صبح است و باده حاضر می ده که کم در افتد وقتی بدین لطیفی کاری بدین تمامی
1 غرب الشمس والهوی سکنی و سهیل بدا من الیمن
2 این این الکؤوس مترعة هاتها هاتها و لاتهن
3 لشکر شب رسید تن چه زنی؟ حبشی دست یافت بر ختنی
4 ای که از عارض، آفتاب منی پر کن از باده، کوزه دو منی
1 هات یا عقلی و دینی من صبابات الزمان لا تعدنی ان قلبی لیس یرضی بالامان
2 از سر حالت نگارا! عیش کن تا در جهانی زانکه تو طفلی درین ره حیلت گردون ندانی
3 لا تلومونی فانی هائم اهوی المثانی غننی قولا علیها واترک السبع المثانی
4 گرچه خرمن سوز عقلی ورچه شورانگیز جانی با مجیر از روی رحمت گر بسازی میتوانی
1 اقبلا هذا مکانی منعما لولا زمانی اسمعی یا نور عقلی صوت قلبی من لسانی
2 مردم از بهر خدا را ای غلام از دوستکانی بر کفم نه تا زمانی زین جهان بازم رهانی
3 بارک الله ملاء بدر انت فی برج نعیم هل نعیم الود لکن لیس خبر کالعیان
4 من به جان و تن نگارا با تو کی کردم توقف؟ تو مرا خوشتر ز جسمی تو مرا خوشتر ز جانی
1 دمت دمعی با جفان و لست مذنب جانی و صارالقلب مشعوفا بالفاظ کمر جان
2 مرا بیدل چه میداری اگر چه دیده و جانی؟ ز جانت دوستر دارم مرا چندین چه رنجانی؟
3 لئن الف النوی قلبی بحب الوصل انسانی کذالم یستوجب علیه کل انسان
4 مرا گفتی بریزم من ز غم خونت به آسانی فدای خاک پای تو بدینم چند ترسانی؟
1 جلال الدین! نلت مدی الامانی و ساعدک الزمان بلا توانی
2 خداوندا! می نوشین طلب کن که در اقبال صد نوشین روانی
3 لقد نالت بک الایام فخرا و طال علی عداک ید الزمان
4 سکندر ملکتا عمرت چنان باد که همچون خضر مانی جاودانی
1 مکانک فی الوری اعلی المکان و شأنک قد تفوق کل شان
2 ایا خورشید را رأی تو ثانی! ز اقران قرون، صاحبقرانی
3 فنجمک طالع فی المجد جدا و نحسک نازح و السعد دان
4 رسیدستی ز رفعت تا بدانجا که هفتم آسمان را آسمانی