1 غرب الشمس والهوی سکنی و سهیل بدا من الیمن
2 این این الکؤوس مترعة هاتها هاتها و لاتهن
3 لشکر شب رسید تن چه زنی؟ حبشی دست یافت بر ختنی
4 ای که از عارض، آفتاب منی پر کن از باده، کوزه دو منی
1 قد باهت الثغور باعلام بهلوان و ارتاحت السعود بایام بهلوان
2 می در فگن به جام غم انجام پهلوان کاب حیات گشت می از جام پهلوان
3 لا زالت الثواقت فی لجه الدجی مغبرة بتربة اقدام بهلوان
4 هرگز مباد خطبه و سکه به شرق و غرب بی کنیت مبارک و بی نام پهلوان
1 ناح الحمام بذاتها فاشرب علی اصواتها
2 صرفا و قل لسقاتها هات المدامة هاتها!
3 واطرب علی علاتها خرم دل و روشن روان
4 جانرا پی از من جام ده زان جام رنج انجام ده!
1 اضحک فی الروض ثغر الاقحوان عبرة الغیم اذا طاب الزمان
2 ساقیا در مجلس شاه جهان پیر ده می زانکه عالم شد جوان
3 هاتها فی الشمس فی باحورها اسقنیها الخمر یا بدر الحسان
4 باده ای نه بر کفم چون آفتاب در شبی چون چتر سلطان ارسلان
1 یا قمرا مقامرا ملکت قلب القمر قم اسقنی الخمر فقد قام خطیب السحر
2 صبح رخ از پرده نمود ای بدو رخ رشگ پری خیز و مکن وقت سحر همچو سحر پرده دری
3 واسق ثلثا صافیا مسلما عن کدر من زر جون مزجت بما فیک العطر
4 بی خبرم کن به سه می تا مگر از بی خبری هم من ازین غم برهم، هم تو ازین عشوه گری
1 وجهک لی من کل وجه حسن لو لم تکن عینک عین الفتن
2 ماه نتابد چو رخت بر فلک سرو نروید چو قدت در چمن
3 قرب منی سهرا مدنفا طرفک قد ابعد عنی الوسن
4 شکر تو لشکر عقلم شکست دید کسی شکر لشکر شکن؟
1 الامر فی نفاذ والملک فی قرار والعید قد تجلی من غرة النهار
2 ای شاه عدل گستر عید آمدست بر در از یار خواه باده وز باده خواه یاری
3 یا مالک المعالی یا کاشف المعانی اصبحت فی الغوانی بدرا بلاسرار
4 دانی یقین و داری هرچ آن وجود دارد جز غیب کان ندانی جز عیب کان نداری
1 قد قدم العید عائدا بجلال فاسق لنا قهوة بایمن فال
2 عید رسید ای کنار من ز تو خالی! بزم بیارای و می بیاور حالی
3 وجهک بدرالدجی وصدغک لیل هات سلافا علی طلوع هلال
4 رطل گران کن که روی در طرب آورد شاه قزل ارسلان سپهر معالی
1 یا صاح قد صاح دیک الصبح فاستعجل مدامة مثل عین الشمس یستقبل
2 بیاور ای می و ماه از لب و رخ تو خجل میی که قوت روان آمدست و قوت دل
3 واسقنی صرفها من وسط باطیة فی حضرة الملک الموصوف بالعدل
4 چه چیز خوشتر از آن در جهان که باده خورد خدایگان جهان ارسلان بن طغرل
1 اقبل العید بقدح غلب الدهر و فاز وسقی الخمر فقد حل لنا الشرب و جاز
2 عید فرخنده به اقبال رسیدست فراز باز خواهید می لعل که عید آمد باز
3 موسم طاب و یوم حسن غرته واشرب الراح و عاشره بلهو و مجاز
4 جام می ده به من امروز و مرا غصه مده عمر کوته تر از آنتس مکن قصه دراز