1 یکی دوستی را بیازرد سخت پسآنگهسویقاضیشبردسخت
2 پس از رنج و بدنامی وگیرودار چو روز نخستین بدوگشت یار
3 یکی گفتش ای مرد کارت چه بود درتن دوستی گیرو دارت چه بود
4 چرا ز آشتی دست برداشتی چو بایستیت باز کرد آشتی
1 گذشته گذشته است و آینده نیست میان دو نابود، پاینده چیست؟
2 گذشته اگر خوب اگر بد، گذشت وز آینده کس نیز واقف نگشت
3 گذشته به چنگ تو ناید دگر وز آیندهات نیز نبود خبر
4 دمی کاندر آن دعوی هست تست همانست کاین لحظه در دست تست
1 شدم با یکی مرد عیّار یار که بودش همی رزم و پیکارکار
2 سلحشور و سالوک و همت بلند به پیرامنش نامداران چند
3 نهاده به سر تارک مهتری نهفته به دل بویه ی سروری
4 هوای بزرگی بسر داشت مرد نیاسوده یکدم ز ننگ و نبرد
1 زمانه به قصد دلم بیدرنگ گشاید ز غم تیرهای خدنگ
2 نشان ساخته زآن دل خونفشان زند تیرها راست بر یک نشان
3 نشاند سر اندر بن یکدگر کز آن تیرها نیزه سازد مگر
4 ز بیداد مردم بنالم به زار بگریم به مانند ابر بهار
1 جهانست چون جنگلی بیکران فراوان درخت و گیاه اندر آن
2 یکی از در میوه اندوختن درختی دگر از در سوختن
3 چو تابید از برج خرچنگ شید بخندید بر بارور تود، بید
4 که این کوشش بی کران تا به کی؟ خمیده ز بار گران تا به کی؟
1 شنیدم که دو دزد خنجرگذار خری را ربودند در رهگذار
2 یکی گفت بفروشم او را به زر نگه دارمش گفت دزد دگر
3 در این ماجرا، گفتگو شد درشت به دشنام پیوست و آخر به مشت
4 حریفان ما مشت بر هم زنان که دزد دگر تافت خر را عنان