1 من و تو هر دو ای ... دو جوانیم شوخ و مندیلی
2 تو کنون از وجوه هندوستان زر ستاندستی و کنی پیلی
3 به رخ خود پی فریب عوام شکلکی بستهای تو تبدیلی
4 تو مرا حبس میکنی آوخ شرم بادت ز ننگ فامیلی
1 تندی مکن که رشتهٔ چل ساله دوستی در حال بگسلد چو شود تند آدمی
2 هموار و نرم باش که شیر درنده را زیر قلاده برد توان با ملایمی
3 مرد اراده باش که دیوار آهنین چون نیم جو اراده، نباشد به محکمی
4 رمز است هرچه هست و حقیقت جز این دو نیست ای نور چشم این دو بود عین مردمی
1 سهمگین سمجی چو تاری مسکنی بسته برروبش دری چون آهنی
2 پاسبانانی در آنجا صف زده هریکی از خشم چون اهریمنی
3 کیست گویی اندربن در بسته سمج رستمی آنجاست یا روبینتنی
1 غرٌنده و سهمناک و توفنده بر دشت گذشت تند طوفانی
2 تخمی زبنفشه برگرفت از دشت وافکند ورا به طرف بستانی
3 بر بستر وی بتافت خورشیدی بر مدفن وی چکید بارانی
4 شد زنده و ریشه داد و ساق آورد وز ساق دمید سبز پیکانی
1 بهار قطعهٔ فرخ شنید و خرم گشت چو کشت خشک ز ترشیح ابر نیسانی
2 و یا چو عاشق نومید گشته از دیدار که یار سر زده ییش آیدش به مهمانی
3 فسرده بودم و از عمر خویشتن بیزار که کرد شعر توام روح تازه ارزانی
4 سخن ز حبس چه گویم که زندگی حبس است به کشوری که ذلیلند عالی و دانی
1 دوش آمد پی عیادت من ملکی در لباس انسانی
2 گفتمش چیست نام پاک تو، گفت خواجه عبدالحمید عرفانی
1 به شهر شروان بُد شاعری بهار بنام که شهره بود به مطبوعی و سخندانی
2 از آن سخنور جز اندکی ندانم شعر هم آنچه دانم دانند عالی و دانی
3 به شعر خویش هماکنون مفاخرت نکنم که فخر بر هنر خود بود ز نادانی
4 به دیو مردم نادان همی نبندم دل کزین گروه نبینم به جز گران جانی
1 سحرگه به راهی یکی پیر دیدم سوی خاک خم گشته از ناتوانی
2 بگفتم چه گم کردهای اندرین ره؟ بگفتا: جوانی، جوانی، جوانی
1 نگرجزخوب صد درصد نبینی که گر بدبین شوی جز بد نبینی
2 چو نیکو بنگری در ملک هستی بغیر از جلوه ایزد نبینی
3 ز نابخرد جهان را روز تیره است نگرتا روی نابخرد نبینی
4 حقایق را ز چشم دیگران بین که گر خودبینشوی جز خود نبینی
1 آن خوبروی دلبر همچون سبیک زر آمد به مجلس اندرو بنشست پیش روی
2 لعلش به لب مزیدم طعم شراب داد بیدردسر شرابی در صندلین سبوی
3 آتش بر او گرفتم بوی عبیر داد یارب که دیده هرگز زر عبیر بوی