11 اثر از غزلیات ملک‌الشعرا بهار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات ملک‌الشعرا بهار شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار ملک‌الشعرا بهار / غزلیات ملک‌الشعرا بهار

غزلیات ملک‌الشعرا بهار

1 اگر تو رخ بنمایی ستم نخواهد شد ز حسن و خوبی تو هیچ کم نخواهد شد

2 برون ز زلف‌ تو یک حلقه هم نخواهد رفت کم از دهان تو یک ذره هم نخواهد شد

3 گرم دو بوسه دهی جان دهم به شکرانه کرم ز خاطر اهل کرم نخواهد شد

4 تو پاک باش و برون آی بی‌حجاب و مترس کسی به صید غزال حرم نخواهد شد

1 گر نیم‌شبی مست در آغوش من افتد چندان به لبش بوسه زنم کز سخن افتد

2 صد بار به پیش قدمش جان بسپارم یکبار مگر گوشه چشمش به من افتد

3 ای بر سر سودای تو سرها شده بر باد دور از تو چنانم که سری بی‌بدن افتد

4 آوازه کوچک دهنت ورد زبان‌هاست ییدا شود آن راز که در هر دهن افتد

1 در مسیل مسکنت خفتیم و چندی برگذشت سر ز جا برداشتیم اکنون که‌آب از سرگذشت

2 تیغ بر سر خورده فرهادا برآور سر ز خواب کافتاب از تیغ کوه بیستون اندرگذشت

3 اهرمن ملک سلیمان پیمبر غصب کرد دیو بر بنگاه کیکاوس نام‌آورگذشت

4 پیش این روز سیه‌، گشتند بالله روسفید روزهایی کز سیه‌بختی برین کشور گذشت

1 شیرین‌لبی که آفت جان‌ها نگاه اوست هرجا دلیست بستهٔ زلف سیاه اوست

2 کردم سراغ دل ز مقیمان درگهش گفتند رو بجوی مگر فرش راه اوست

3 گویند یار خون دل خلق می‌خورد وان لعل سرخ و دست نگاربن کواه اوست

4 او پادشاه کشور حسنست و ما اسیر وآن زلف پر خم و صف مژگان سپاه اوست

1 دل از تطاول زلف نگار جان نبرد چو مارگیر کز آسیب مار جان نبرد

2 به‌ صیدگاه دل‌ آن زلف خم به‌خم دامیست که از علایق او یک شکار جان نبرد

3 دلا تجاهل عارف گزین که صاحب ذوق محقق است کزین روزگار جان نبرد

4 بدان تبختر شاهانه گرگشاید رخ پیاده‌ایست کز او یک سوار جان نبرد

1 نسیم صبحدم ازکوهپایه باز آمد درخت سرو ز شادی به اهتزاز آمد

2 بیاکه طرهٔ سنبل زشوق گشت پریش بیا که دیدهٔ نرگس به راه باز آمد

3 به یاد حضرت زردشت جام باده بنومن که جشن حضرت جمشید جم فراز آمد

4 تو ناز می کن‌ و دل‌ می‌شکاف‌ و رخ می‌تاب که پیش ناز توام نوبت نیاز آمد

1 شب فراق تو گویی شبان پیوسته است که زلف هرشبی اندرشب دگربسته است

2 دل از تمام علایق گسسته‌ام که مرا خیال ابروی او پیش چشم‌، پیوسته است

3 نه خنجر و نه کمانست ابروان کجش که در فضیلت رویش دو خط برجسته است

4 نشاط من ز خط سبز آن پسر باری چنان بود که فقیری زمردی جسته است

1 میان ابرو و چشم توگیر و داری بود من این میانه شدم کشته این چه کاری بود

2 تو بی وفا واجل در قفا و من بیمار بمردم از غم و جز این چه انتظاری بود

3 مرا ز حلقه ی عشاق خود نمیراندی اگر به نزد توام قدر و اعتباری بود

4 در آفتاب جمال تو زلف شبگردت دلم ربود و عجب دزد آشکاری بود

1 آن خط سبز بین که چه زیبا نوشته‌اند گویی خط از عبیر به دیبا نوشته‌اند

2 در معنی لب تو ز شنگرف نقطه‌ای برگل نهاده شرح به بالا نوشته‌اند

3 یا نسختی ز مهر گیا ثبت کرده‌اند یا سر خطی بحون دل ما نوشته‌اند

4 یا با خط غبار به گرد عقیق تر رمزی ز زنده کردن موتی نوشته‌اند

1 شمعیم و دلی مشعله‌افروز و دگر هیچ شب تا به سحر گریهٔ جانسوز و دگر هیچ

2 افسانه بود معنی دیدار که دادند در پرده یکی وعدهٔ مرموز و دگر هیچ

3 حاجی که خدا را به حرم جست چه باشد از پارهٔ سنگی شرف‌اندوز و دگر هیچ

4 خواهی که شوی باخبر ازکشف و کرامات مردانگی و عشق بیاموز و دگر هیچ‌

آثار ملک‌الشعرا بهار

11 اثر از غزلیات ملک‌الشعرا بهار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات ملک‌الشعرا بهار شعر مورد نظر پیدا کنید.