1 جان قرین رخ جانان شود انشاءالله هرچه خواهد دل ما، آن شود انشاءالله
2 تا ببیند بت من حال پریشانی دل زلفش از باد پریشان شود انشاءالله
3 آن که خون دلم از دیده به دامان افشاند خونش از دیده به دامان شود انشاءالله
4 اینهان گشته ز من، باش که حال دل زار همچو خال تو نمایان شود انشاءالله
1 علیالصباح که بر طرهات زنی شانه هزار نافه گشایی میان کاشانه
2 گر از بهشت گریزدکسی رواست بسی که هست چونتوبهشتی رخیش درخانه
3 کسان زنند به دیوانگیم طعنه و من برآن که از غم عشق تو نیست دیوانه
4 کجا برون روی ای مهر دوست از دل من که گنج را نسزد جای جز به ویرانه
1 در طواف شمع میگفت این سخن پروانهای سوختم زبن آشنایان ای خوشا بیگانهای
2 بلبل از شوق گل و پروانه از سودای شمع هریکی سوزد به نوعی در غم جانانهای
3 گر اسیرخط و خالی شد دلم، عیبم مکن مرغ جایی میرود کانجاست آب و دانهای
4 تا نفرمایی که بیپروا نهای در راه عشق شمعوش پیش تو سوزم گر دهی پروانهای
1 شبی گذشت به آسودگی و آزادی هزار شکر بدین نعمت خدادادی
2 چه عیش های مهنا که روی داد به ما بدین چمن که بدو باد روی آبادی
3 ز کهنه و نو گیتی نگشت شاد دلم من و ملازمت لعبتان نو شادی
4 حدیث نعمت پرویز و حسن شیرین رفت ولی چوکوه بجا ماند عشق فرهادی
1 بر سبزه نشست بلبل و قمری باید می سرخ چون گل حمری
2 آری می سرخ درخور است از آنک بر سبزه نشست بلبل و قمری
3 آن سرخ میئی که گرش بربویی نشناسیش از بنفشهٔ برّی
4 آن می که سحابش اندرون بینی رخشندهتر از ستارهٔ شعری
1 مرا بود به دیدار تو زین پیش وصالی تو را بود به جای من غنجی و دلالی
2 مرا نیست ز هجر تو سوی وصل تو راهی کسی رانبود ره ز وقوعی به محالی
3 مرا گر سخن وصل تو پیش آید روزی چنانست که پیش آید خوابی و خیالی
4 کجا روشن ماهی بود او راست محاقی کجا تافته نجمی بود او راست وبالی
1 آخر زغم عشقت ای طفل دبستانی رفتم من از این عالم، عالم به تو ارزانی
2 عشق من و تو ای ماه بیرون ز شگفتی نیست من پیر جهاندیده، تو طفل دبستانی
3 نشگفت گر از مجنون در عشق شوم افزون کز معرفت افزون است شهری ز بیابانی
4 تو اول و تو ثانی در خوبی و رعنایی ای ثانی بیاول وی اول بیثانی
1 نهاده کشور دل باز رو به ویرانی که دیده مملکتی را بدین پریشانی
2 دلا مکن گله از کس که خوار و زار شود هر آن که شد چو تو سرگشته در هوسرانی
3 ز تار زلف سیاه تو روز مشتاقان بود سیاهتر از روزگار ایرانی
4 به پاس هستی ایرانیان برآور سر ز خاک نیستی، ای اردشیر ساسانی
1 نصیحتی است اگر بشنوی زیان نکنی که اعتماد بر اوضاع این جهان نکنی
2 از این وآن نکشی هیچ در جهان آزار اگرتو نیت آزار این و آن نکنی
3 ز صد رفیق یکی مهربان فتد، هش دار که ترک صحبت یاران مهربان نکنی
4 بود رفیق کهن چون می کهن، زنهار که از رفیق و می تازه سرگران نکنی
1 ای کمانابرو به عاشق کن ترحم گاه گاهی ور نه روزی بر جهد از قلب مسکین تیر آهی
2 آفتابا از عطوفت، بخش بر جانها فروغی پادشاها از ترحم، کن به درویشان نگاهی
3 گر گنه باشد که مردم برندارند از تو دیده در همه عالم نماند غیر کوران بی گناهی
4 من کیام تا دل نبازم پیش چشم کینهجوبت کاین سیه با یک اشارت بشکند قلب سپاهی