1 صبا ز طرهٔ جانان من چه میخواهی ز روزگار پریشان من چه میخواهی؟
2 دلم ببردی و گویی که جان بیار ای دوست به حیرتم که تو از جان من چه میخواهی؟
3 دوباره آمدی ای سیل غم، نمیدانم دگر ز کلبهٔ ویران من چه میخواهی؟
4 جز آشیانه بلبل گلی به شاخ نماند صبا دگر ز گلستان من چه میخواهی؟
1 ای تازه بهار نغز و زیبایی اندر خور دیدن و تماشایی
2 رضوان سر شاخ تازه پیراید چون تو سر زلف تازه پیرایی
3 هر دم به دگر طریقه و آیین رخسارهٔ خویشتن بیارایی
4 تا آن که بدین طریقههای نو دل از کف شیخ و شاب بربایی