29 اثر از قصاید ملک‌الشعرا بهار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید ملک‌الشعرا بهار شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار ملک‌الشعرا بهار / قصاید ملک‌الشعرا بهار

قصاید ملک‌الشعرا بهار

1 بدرود گفت دولت قاجاری مرگ اندر آمد از پس بیماری

2 فرجام زشت خویش پدید آورد کندی و کاهلی و سبکساری

3 وآمد به جای کاهلی و کندی جلدی و چیره‌دستی و هشیاری

4 وحشی ددیست پادشهی‌، کاورا نتوان نگاه‌داشت به عیاری

1 ای قد تو چون سرو جویباری وی عارض تو چون گل بهاری

2 ای لعل تو چون خاتم بدخشی وی زلف تو چون نافهٔ تتاری

3 دامان تو مانندهٔ دل من پاکیزه‌تر از برف کوهساری

4 رخسار تو مانند خاطر من تابنده‌تر از ماه ده چهاری

1 ای ثابتی از من خبر نداری ای جان دل از تن خبر نداری

2 ای دوست ازین بستهٔ گرفتار در پنجهٔ دشمن خبر نداری

3 ای گل‌، ز بهار تو کش خزان کرد جور دی و بهمن‌، خبر نداری

4 بودی تو بت و منت چو برهمن ای بت ز برهمن خبر نداری

1 ای خواجه به جز سیم و زر چه داری‌؟ چون علم نداری دگر چه داری‌؟

2 زر وگهرت را اگر ستانند ای خواجهٔ والاگهر چه داری‌؟

3 از علم شود خاک بی‌هنر زر بنگر که ز علم و هنر چه داری‌؟

4 آن قصرتورا علم بوده معمار در وی‌ تو به جز خواب و خور چه داری‌؟

1 تا به چند اندر پی عشق مجازی‌؟ چند با یار مجازی عشق‌بازی‌؟‌!

2 چند گردی گرد اسرار حقیقت ای ندانسته حقیقی از مجازی‌؟

3 برق عشقست این چه پوشیدش به خرمن خفته‌مار است‌این‌چه گیریدش به بازی‌؟

4 پاکبازی کن چو راه عشق پوئی عشق‌بازی را بباید پاکبازی

1 کسروی تا راند درکشور سمند پارسی گشت مشکل فکرت مشکل‌پسند پارسی

2 هفت اختر را ستارهٔ هفت گردان نام داد زان که‌خود بیگانه‌بود از چون‌وچند پارسی

3 فکرت کوتاه و ذوق ناقصش راکی سزد وسعت میدان و آهنگ بلند پارسی

4 یافت مضمون از منجم‌باشی ترک و سپس چند دفتر زد به قالب در روند پارسی

1 ابلها زان خط که هر روزش به دفتر می کشی بر سر تقوی و ایمان‌، خط دیگر می کشی

2 ساغری کز جرعه‌نوشی‌هاش رانی عیب ما گر به‌چنگ آری تواش لاجرعه‌ برسر می کشی

3 شب به عیب پاک مردان‌، خامه را سر می کنی روز بر قتل عزیزان‌، پاچه را ور می‌کشی

4 بر دل کشور نشیند چون خدنگ زهردار آه‌هایی کز ته دل‌، بهر کشور می‌کشی

1 ثانی شمر لعین حسین خزاعی بسته میان تنک بر اذیت داعی

2 بر سر راهم‌ بریخته‌ است‌ بسی‌ سنک هریک چون کلهٔ حسین خزاعی

3 سنگ‌و سقط‌هرچه‌بوده ربخته بیرون یک وجبی چارکی و نیم ذراعی

4 پیش ره مسلمین ز روی خباثت ساخته از قلوه سنگ خط دفاعی

1 شد به اقبال شهنشه ختم کار جنگلی جنگل از خلخال و طارم امن شد تا انزلی

2 دولت دزدان جنگل سخت مستعجل فتاد دولت دزدی بلی باشد بدین مستعجلی

3 هرچه ابر انبوه باشد زود گردد منتشر هرچه خور پوشیده ماند زود گردد منجلی

4 بهر یغمای ولایت خواب‌ها دیدند ژرف آن‌ یکی طهماسب‌ شه شد آن دگر نادرقلی

1 روزگار آشفتگی دارد بسر، کو همدمی تا ز فیض صحبتش خاطر بیاساید دمی

2 آتش و ابر و دم و دودست پیدا در افق کو مقامی امن و جایی محرم و دود و دمی‌؟

3 از خدا خواهم اطاق قبلی و یاری سه چار خادمی محرم که خواهد عذر هر نامحرمی

4 بست مشک‌آلوده جوشان از بر شاخ کهور به که از کین بر گلوی نیزه بندی پرچمی

آثار ملک‌الشعرا بهار

29 اثر از قصاید ملک‌الشعرا بهار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید ملک‌الشعرا بهار شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی