29 اثر از قصاید ملک‌الشعرا بهار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید ملک‌الشعرا بهار شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی
خانه / آثار ملک‌الشعرا بهار / قصاید ملک‌الشعرا بهار

قصاید ملک‌الشعرا بهار

1 ای مردم دلخون وطن‌، دغدغه تا کی چون شه ز وطن دل بکند، دل بکن از وی

2 صد سال فزون رنج کشیدیم و ملامت گشت ایران ویران و شد آباد ده ری

3 طی کرد ری از بغی و شقا، عزت ایران ای ایران برخیز که شد عزت ری طی

4 شاهی است در این شهر که جز زر نشناسد خلقی‌، که ندانند به جز چنگ و دف و نی

1 خوش گفت این حدیث که شرطست کآدمی گام آنچنان نهد که ننالد از او زمی

2 چون بر زمین خرامی‌، ای مرد خودستای از کبر و از تفرعن‌، فرعون اعظمی

3 خاک زمین به‌جای تو نفرین همی کند تا تو به کبر بر زبر آن همی چمی

4 خود را ز هرچه هست شماری فزون‌، ولیک غافل که این‌چنین که تویی کمتر از کمی

1 اجل پیام فرستاد سوی کشور ری که گشت روز تو کوتاه و روزگار تو طی

2 بریخت خون سلیل رسول‌، زاده سعد به یاد میری تهران و حکم‌داری ری

3 از آن زمانه به نفرین خاندان رسول دچار گشته‌ای ای خاک تودهٔ لاشی

4 شرنگ قهر اجانب چشیده دم در دم پیام سخت حوادث شنیده پی در پی

1 ای سید عراقی شغلی دگر نداری یا دخلکی تراشی یا پولکی درآری

2 وانجاکه‌دخلکی‌نیست‌آری‌خلاف اگرچه سیییایتیال ایایلای ی یا

3 بیچاره‌ای به هر کار جز کار چاپلوسی بیگانه‌ای ز هر فن‌، جز فن مفتخواری

4 در کربلا ندیدی جز علم جیب کندن واندرنجف‌نخواندی‌جزدرس‌خرسواری

1 آشفت روز بر من، از این رنج جان گزای بخشای بر من ای شبِ آرام ِدیرپای !

2 ای لکهٔ سپید ، زمغرب ، برو ،برو وی کله سیاه ز مشرق برآ ، برآ ی

3 ای عصر، زرد خیمهٔ تزویر برفکن وی شب‌، سیاه چادر ِانصاف ، برگشای

4 ای لیل مظلم‌، از در فرغانه وامگرد وی صبح کاذب ! از پس البرز بر میای

1 هان ای فراخ عرصهٔ تهران چگونه‌ای زبر درفش قائد ایران‌، چگونه‌ای

2 ای گرک پیر، بهر مکافات خون خلق در زیر چنگ ضیغم غژمان چگونه‌ای

3 ای منبع شرارت و ای مرکز فساد آرام و برده سر به گریبان‌، چگونه‌ای

4 ای برده احترام بزرگان و قائدان هان ییش قائدان و بزرگان چگونه‌ای

1 مردن اندر شجاعت ادبی بهتر از چاپلوسی و جلبی

2 من برآنم که نیست زیرسپهر صفتی چون شجاعت ادبی

3 نجبای جهان شجاعانند به شجاعت در است منتجبی

4 راست باش و مدار باک از کس این بود خوی مردم عصبی

1 در طوف حبش دیدم دی موسولینی می‌‎گفت کاین قطعه بدین خوبی مستعمره بایستی

2 ما ملت مفلس را نان و ماکارونی گشت در سفرهٔ ایتالی کبک و بره بایستی

3 هیتلر به جوابش گفت کبک و بره لازم نیست در سفره دیکتاتور نان و تره بایستی

4 بردست یکی سودان خوردستی یکی کنگو ما را هم از افریقا سهمی سره بایستی

1 گر که صدر اندر اصفهان نبدی اصفهان نیمهٔ جهان نبدی

2 گر نبودی زبان گویایش در دهان ادب زبان نبدی

3 ور نبودی بیان شیوایش خرد لنگ را بیان نبدی

4 گر نبودی بلند منبر او زی سماوات نردبان نبدی

1 ای ماه دو هفته یاد ما کردی احسنت‌خوش آمدی صفاکردی

2 دشمن کامی گذاشتی وز مهر خود را نفسی به کام ما کردی

3 بیگانه ز رشک خون همی گرید زینسان که تو یاد آشنا کردی

4 بیگانه‌پرست بوده‌ای و امروز دانم کان خوی بد رها کردی

آثار ملک‌الشعرا بهار

29 اثر از قصاید ملک‌الشعرا بهار در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر قصاید ملک‌الشعرا بهار شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی