1 ساز بر خود حرام، آسایش که فراغت طریق مردی نیست
2 پا بفرسای در ره طلبش پا همین بهر هرزه گردی نیست
1 جای دگر نماند، که سوزم ز دیدنت رخساره در نقاب ز بهر چه میکنی؟
1 یکی دیوانهای را گفت: بشمار برای من، همه دیوانگان را
2 جوابش داد: کاین کاریست مشکل شمارم، خواهی ار فرزانگان را
1 نقض کرم است آن که قدرش در حوصلهٔ امید گنجد
1 هرچه در عالم بود، لیلی بود ما نمیبینیم در وی، غیر وی
2 حیرتی دارم از آن رندی که گفت چند گردم بهر لیلی گرد حی
3 ای بهائی، شاهراه عشق را جز به پای عشق، نتوان کرد طی
1 به بازار محشر، من و شرمساری که بسیار، بسیار کاسد قماشم
2 بهائی، بهائی، یکی موی جانان دو کون ارستانم، بهائی نباشم
1 میکشد غیرت مرا، غیری اگر آهی کشد زانکه میترسم که از عشق تو باشد آه او
1 گذشت عمر و تو در فکر نحو و صرف و معانی بهائی! از تو بدین «نحو»«صرف» عمر، «بدیع» است
1 مستان که گام در حرم کبریا نهند یک جام وصل را دو جهان در بها دهند
2 سنگی که سجدهگاه نماز ریای ماست ترسم که در ترازوی اعمال ما نهند
1 مبارک باد عید، آن دردمند بیکسی را که نه کس را مبارکباد گوید نه کس او را