1 گذشت عمر و تو در فکر نحو و صرف و معانی بهائی! از تو بدین «نحو»«صرف» عمر، «بدیع» است
1 نان و حلوا چیست ای شوریده سر؟ متقی خود را نمودن بهر زر
2 دعوی زهد از برای عز و جاه لاف تقوی، از پی تعظیم شاه
1 تازه گردید از نسیم صبحگاهی، جان من شب، مگر بودش گذر بر منزل جانان من
2 بس که شد گل گل تنم از داغهای آتشین میکند کار سمندر، بلبل بستان من
1 دلا! باز این همه افسردگی چیست؟ به عهد گل، چنین پژمردگی چیست؟
2 اگر آزردهای از توبهٔ دوش دگر بتوان شکست، آزردگی چیست؟