تا دیدمت ای شمع شب افروز، از آذر بیگدلی رباعی 1
1. تا دیدمت ای شمع شب افروز، مرا
سوزی است که، جان سوزد، از آن سوز مرا
...
1. تا دیدمت ای شمع شب افروز، مرا
سوزی است که، جان سوزد، از آن سوز مرا
...
1. آن مرغ، که ناله همنفس بود او را
در کنج قفس، باغ هوس بود او را
...
1. طوفان، سرو سر کرده ی اصحاب وفا
از بسکه ز گردش فلک دید جفا
...
1. امروز چو عارت آید از صحبت ما
وز ننگ نباشدت سر الفت ما
...
1. ای اهل وطن! آرزوی روی شما
داریم و نداریم گذر سوی شما
...
1. در صبحدمی که کردمی نافله ها
شد سوی جنان روان ز جان قافله ها
...
1. از تو، دل غم کشیده دارد گله ها
وین جان بلب رسیده، دارد گله ها
...
1. دور از تو شبی در اثر زاریها
دیدم ز تو در خواب بسی یاریها
...
1. بگداخت تنم ز آتش تب امشب
جانم ز غمش رسده بر لب امشب
...
1. مرغ دل من، که بود دست آموزت؛
غلطید بخون، ز ناوک دلدوزت
...
1. گر جز تو کسی دل مرا برد رواست
اما نگه تو جانب غیر خطاست
...
1. باد سحری، ز مرغزاری برخاست؛
وز هر طرفی، بانگ هزاری برخاست
...