برگذشت و پرده دیگر از عطار نیشابوری اشترنامه 22
1. برگذشت و پرده دیگر بدید
گشت پیدا درد چشم او پدید
...
1. برگذشت و پرده دیگر بدید
گشت پیدا درد چشم او پدید
...
1. در گذشت از وی بساعت برق وار
جان خود در راه کرده او نثار
...
1. چارمین پرده عجایب پرده بود
پردههای دیگران گم کرده بود
...
1. راه میبرید تا جائی رسید
خود در آنجا گاه ناگه پرده دید
...
1. چونکه ابراهیم در آتش فتاد
در میان آتش او بس خوش فتاد
...
1. عاقبت آن سالک اندر پردهها
بود و میشد از یقین در پردهها
...
1. راه بین گفتا که ای جان جهان
ای مرا تو آمده عین عیان
...
1. این بگفت و بعد از آن خاموش شد
وندران عین خودی بیهوش شد
...
1. سالک ره کرده چون ره کرد و رفت
همچنان چون برق تازان می برفت
...