شاه بازی بود پرها از عطار نیشابوری اشترنامه 12
1. شاه بازی بود پرها کرده باز
بود پران در هوای عزّ و ناز
...
1. شاه بازی بود پرها کرده باز
بود پران در هوای عزّ و ناز
...
1. هیچکس زین راه تقریری نکرد
همچو احمد هیچ تفسیری نکرد
...
1. چون جهودان از قضا عیسی پاک
خواستندش تا کنند او را هلاک
...
1. از یقینت این سخن را گوش دار
بشنو این اسرار و صنع کردگار
...
1. بر لب دریا همی شد عارفی
صاحب در گشته بر سر واقفی
...
1. دید مردی را یکی در چشمهٔ
در بر چشمه بکرده رخنهٔ
...
1. رفت پیش شاه محمود از یقین
ناگهی از عشق آن دریای دین
...
1. بود بیچاره دلی مجنون شده
دایماً شوریده چون گردون شده
...
1. بود استادی عجایب ماه وسال
هردم ازنوعی ببازیدی خیال
...
1. میبرید او راه خود در پرده باز
تا مگر پیدا شود در پرده راز
...