1 چه شد منصور مأمور شریعت بمعنی دید اسرار حقیقت
2 مرید جعفر صادق به جان بود ثنای حضرتش ورد زبان بود
3 سجود درگه آن شاه کردی سر خود خاک آن درگاه کردی
4 ز جعفر دید انوار معانی بر او شد کشف اسرار نهانی
1 حقیقت اولیا خورشید راهند سراسر خلق عالم را پناهند
2 تمام اولیا اسرار بینند بمعنی روشنی در راه دینند
3 حقیقت چون کلام الله دانند بسوی معنی او راه یابند
4 بمعنی رهبران راه یزدان خدابین و خداخوان و خدادان
1 بگویم با تو سری ای سخندان ازین عالم کجا خواهد شدن آن
2 دگر گویم فنای او کدام است چو فانی شد بقای او کدام است
3 چو انسان رفت پاک از ملک عالم مر او را گشت سلطانی مسلم
4 بقای خود مقرر در فنا دید صفای باطن خود در صفا دید
1 مر او را در جهان بس عاشقانند که بر وی هر زمان جانها فشانند
2 مر او را عاشقان بسیار باشند سراسر واقف اسرار باشند
3 همه در عشق او باشند مجنون بکلن رفتهاند از خویش بیرون
4 همه در عشق او باشند فرهاد که دادند خرمن هستی خود باد
1 محمد چون ز پیش خلق برخاست امامت خلق عالم را ازو راست
2 ز بعد مصطفی حیدر امام است ترا ایمان و دین از وی تمام است
3 امام است مرتضی و آل یاسین طریق راه ایشانست در دین
4 علی اندر جهان مقصود راهست سراسر رهروان را او پناهست
1 ز مظهر گوئیم آگاه گردان مرا واقف ز پیر راه گردان
2 ترا واقف کنم از سر آن راه که تا گردی ز سر راه آگاه
3 رسول الله پیر راه باشد ز سر هر دو کون آگاه باشد
4 محمد اندرین ره پیر راهست ولی حیدر ترا پشت و پناهست
1 شنیدستم ز دانایان اسرار که در جنگ احد سلطان کرار
2 یکی تیری چه تیر نوک پیکان به پای مرتضی گردید پنهان
3 میان استخوان پنهان همی بود علی از درد آن نالان همی بود
4 ز بیرون کردنش بودند عاجز ز دردش مرتضی میکرد پرهیز
1 حقیقت علم ودانش علم دین است بدان تو علم ما حقل الیقین است
2 بظاهر علم دین باید شنیدن معانی باید از آن راه دیدن
3 چه دانی علم باطن راه یابی بهر چیزی دل آگاه یابی
4 ز علم ظاهری رنجور گردی ز علم باطنی منصور گردی
1 بگویم بهر تو ای مرد دانا کنم با تو بیان این معما
2 بمعنی زندگی دنیا محال است که این عالم همه خواب و خیال است
3 حقیقت زندگانی هست ایمان تو ایمان را کمال زندگانی دان
4 برو ای سالک ره راه یزدان تو همچون خضر مینوش آب حیوان