1 محمد چون ز پیش خلق برخاست امامت خلق عالم را ازو راست
2 ز بعد مصطفی حیدر امام است ترا ایمان و دین از وی تمام است
3 امام است مرتضی و آل یاسین طریق راه ایشانست در دین
4 علی اندر جهان مقصود راهست سراسر رهروان را او پناهست
1 تو ناجی را نمیدانی ز هالک نمیدانی درین ره کیست مالک
2 حدیثی مصطفی گفته در این باب بگویم با تو این اسرار در یاب
3 چنین فرمود کز بعد من امت شوند در دین هفتاد و سه ملت
4 یکی ناجی بود در دین الله بود هفتاد و دو مردود درگاه
1 علوم دین بگویم با تو ای یار تو این اسرار از من گوش میدار
2 علوم باطنی را گوش میدار علوم ظاهری فرموش میدار
3 ز علم باطنی ای یار انور چنین گفتند دانایان رهبر
4 که علم دین بود دانستن راه شود در راه دین از خویش آگاه
1 بگویم با تو از احوال گردون که تا بینی بمعنی سر بیچون
2 چنین میدان که این چرخ مدور که گردان شد بامر پاک داور
3 بگردد روز و شب این چرخ دوّار همه مقصود او دیدار آن یار
4 همه سرگشته گردان بهر یار است ز بهر دیدن او بی قرار است
1 تو لذات جهان و حشمتش دار حقیقت حشمت دنیا ست آزار
2 زر و زن هم بمعنی نیست لذت بود اندر حقیقت رنج و محنت
3 تو لذات جهان لذات دین دان ز لذات جهان مقصود این دان
4 حقیقت هست لذات جهان علم سخاو رحمت و احسان و هم حلم
1 بگویم با او سر عدل ای دوست اگر دانی طریق عدل نیکوست
2 کسی را عدل باشد اندر این راه که او باشد ز اصل کار آگاه
3 گزیند او طریق مصطفی را بداند در حقیقت مرتضی را
4 شریعت را شعار خویش سازد طریقت را دثار خویش سازد
1 حقیقت بحر کل دریای نور است همه جائی که آن مأوای نور است
2 توی یک قطرهٔ از بحر توحید بیکتائی نگر بگذار تفرید
3 تفکر کن که آخر از کجائی؟ جداگشته ز بحر او کجائی؟
4 شناسی گر بمعنی خویش را باز بدانی کز کجا داری تو آغاز
1 ز حال نوح و کشتی بازگویم به پیش عارفان این راز گویم
2 حقیقت نوح دان هادی مطلق بود معنی کشتی دعوت حق
3 کسی کو دعوت حق را پذیرد به کشتی نوح او را دست گیرد
4 کسی کو آفتی آرد بکشتی یقین میدان که او ماند بزشتی
1 مسلّم گشت او را ملک و خاتم بفرمانش درآمد هر دو عالم
2 بفرمانش همه دیو و پری بود مر او را از بهشت انگشتری بود
3 علی را بود بنده همچو سلمان از آن بر هر دو عالم داشت فرمان
4 بفرما آن که فرمانی دهندت ترا ملک سلیمانی دهندت
1 بگویم احتساب احوال با تو سراسر باز گویم حال با تو
2 حقیقت احتسابت کار دین است حساب تو برب العالمین است
3 بباید احتساب خویشتن کرد برآورد از وجود خویشتن گرد
4 که اصل احتساب آنست خود را کنی پاک ای برادر از بدیها