جانم دُرِ این از عطار نیشابوری مختارنامه 37
1. جانم دُرِ این قلزم بیپایان سفت
عقلم گل این طارم سرگردان رُفت
1. جانم دُرِ این قلزم بیپایان سفت
عقلم گل این طارم سرگردان رُفت
1. آن را که ز سلطان یقین تمکین نیست
گو از بر من برو که او را دین نیست
1. ای خلق فرو مانده کجایید همه
وز بهر چه مشغول هوایید همه
1. دیدی که چِهها با منِ شیدا کردی
یکباره مرا بی سر و بی پا کردی
1. هان ای دل بیدار بخفتی آخر
گفتی که نیوفتم بیفتی آخر
1. مرغی دیدم نشسته بر ویرانی
در پیش گرفته کلّهٔ سلطانی
1. عالم که امان نداد کس را نفسی
خوابیم نمود در هوا و هوسی
1. زین کژ که به راستی نکو میگردد
ماییم و دلی که خون درو میگردد
1. ماییم به صد هزار غم رفته به خاک
پیدا شده در جهان و بنهفته به خاک
1. با زهر اجل چو نیست تریاکم روی
کردند به سوی عالم پاکم روی
1. عطار به درد از جهان بیرون شد
در خاک فتاد و با دلی پُر خون شد
1. گاهی سخنم به صد جنون بنویسند
گاه از سر عقل ذوفنون بنویسند