1 ای دوست بدان کاین فلک پیروزه از حلقهٔ جمع ما کند دریوزه
2 هر کس که کشد دمی ازین پستان شیر بالغ گردد گرچه بود یک روزه
1 جبریل به پرِّ جان ما پرّیدست کیست آن که نه از جهانِ ما پرّیدست
2 طاوسِ فلک، که مرغ یک دانهٔ ماست او نیز ز آشیانِ ما پرّیدست
1 بحر کرم و گنج وفا در دل ماست گنجینهٔ تسلیم و رضا در دل ماست
2 گر چرخ فلک چو آسیا میگردد غم نیست که میخ آسیا در دل ماست
1 بگذشت ز فرق دو جهان گوهر ما وز گوهر ماست این عظمت در سرِ ما
2 ما اعجمیان بارگاه عشقیم این سِر تو ندانی بچه آیی بر ما
1 شد در همه آفاق عَلَم شیوهٔ ما پُر شد ز وجود تاعدم شیوهٔ ما
2 چندان که به هر شیوه فرو مینگریم هم شیوهٔ ما به است هم شیوهٔ ما
1 یک قطره ز فقرِ دل سوی صحرا شد سرمایهٔ ابر و دایهٔ دریا شد
2 در هشت بهشت بوی مشک افتادست زین رنگ که بر رگوی ما پیدا شد
1 رفتیم و ز ما زمانه آشفته بماند با آن که ز صد گهرِ یکی سفته بماند
2 افسوس که صد هزار معنی لطیف از نااهلی خلق ناگفته بماند
1 ای بس که به خار مژه خارا سفتیم تا از ره عشق نکتهای برگفتیم
2 تا ما ز شراب معرفت آشفتیم خود را بیخود ز خویشتن بنهفتیم
1 اینک جانم به پیشِ جانان شدهام در پرتوِ او سایهٔ پنهان شدهام
2 لب بر لبِ لعلش سخنی میگفتم زانست که در سخن دُرافشان شدهام
1 صد دُر به اشارتی بسفتیم و شدیم صد گل به عبارتی برُفتیم و شدیم
2 گر دانایی به لفظ منگر بندیش آن راز که ما به رمز گفتیم و شدیم