ای صبح! جهان فروز از عطار نیشابوری مختارنامه 37
1. ای صبح! جهان فروز عالم تو نیی
در خنده زدن شکرفشان هم تو نیی
...
1. ای صبح! جهان فروز عالم تو نیی
در خنده زدن شکرفشان هم تو نیی
...
1. جانم به مرادِ دل رسیدست امشب
بر سیم بری سری کشیدست امشب
...
1. گر صبح شبی واقعهٔ من دیدی
در پرده شدی پردهٔ من نَدْریدی
...
1. آن شب که بود وصال جان افروزم
من جملهٔ شب حیلهگری آموزم
...
1. دوش آن بت مستم به طلب آمده بود
شب خوش میکرد آن که به شب آمده بود
...
1. دوش آمد و گفت: چند جانت سوزم
وقت است که امشبیت جان افروزم
...
1. چندان که به ناله میگشایم لب را
وز بیخوابی میشمرم کوکب را
...
1. گر زلفِ بتم نیی تو ای شب بسر آی
تا کی ز درازی تو کوتاهتر آی
...