1 خونِ من خاکی که بریزد آخر با خاک به خونی که ستیزد آخر
2 در خون دلم مشو که من خاک توام از خون کفی خاک چه خیزد آخر
1 بی چهرهٔ تو چشم کرادارم من خون میریزی که خونبها دارم من
2 خونی که بریختی چو بگشادی دست در گردن من کن که روا دارم من
1 تاکی بی تو زاری پیوست کنم جان را ز شراب عشق تو مست کنم
2 گاهی خود را نیست و گهی هست کنم وقت است که در گردن تودست کنم
1 خواهم که همی عاشق رویت میرم سرگشته چو موی پیش مویت میرم
2 دانم به یقین که زنده مانم جاوید گر نعرهزنان در آرزویت میرم
1 گاه از غم تو مست و خرابم بینی گه چون شمعی در تب و تابم بینی
2 دوشم دیدی به خواب جان رفته ز دست امروز چو جان رفت چه خوابم بینی
1 جانا! تو کجائی که نیازم بینی وین نالهٔ شبهای درازم بینی
2 از ضعف چنانم که نیایم در چشم گر بازآئی مدان که بازم بینی
1 در عشق تو راه این دل غافل گم کرد هر روز هزار بار منزل گم کرد
2 چون در پهلوست جای دل عاشق تو در پهلوی تو چرا چنین دل گم کرد
1 در عشق تو من گرد جنون میگردم وز دایرهٔ عقل برون میگردم
2 دیری است که در خون دل من شدهای در خون تو شدی و من به خون میگردم
1 در عشقِ تو رسوای جهان آمدهایم و انگشت نمای این و آن آمدهایم
2 کردیم هزار منزل از پس هر روز تا ما ز دل خویش به جان آمدهایم
1 جان سوخته پای بست آمد بی تو وز دست شده به دست آمد بی تو
2 تا خیلِ خیال تو شبیخون آورد بر قلبِ بسی شکست آمد بی تو