1 گر دل گویم به پای غم پست افتاد ور جان گویم به عشق سرمست افتاد
2 میشست به خون دیده دل دست ز جان دل نیز چو خون دیده بر دست افتاد
1 زانگه که دلم بر آن سمن بر بگذشت هر دم بر من به درد دیگر بگذشت
2 با آنکه ز عشق هیچ آبم بنماند بنگر که چگونه آبم از سر بگذشت
1 چون درد و دریغ از دل ریشم بنشد جان شد به دریغ ودرد خویشم بنشد
2 گفتم که چو سایه میروم از پس او این نیز چه سود چون ز پیشم بنشد
1 ماهی که به حسن، عالم آرای افتاد جان در طلبش شیفته هر جای افتاد
2 بیچاره دلم که دست و پایی میزد از دست بشد از آن که در پای افتاد