1 ای شمع چگل! تاتو برفتی ز برم من کُشتهٔ هجر تو چو شمع سحرم
2 دور از تو چنان شدم که در روی زمین گر بازآیی باز نیابی اثرم
1 در عشقِ تو برخویشتنم فرمان نیست وین درد مرا به هیچ رو درمان نیست
2 گفتی: «برهی گر ز سرم برخیزی» برخاستنم از سر جان آسان نیست
1 جانا! دل من زیر و زبر خواهد شد در پای غمت عمر بسر خواهد شد
2 دم دم به دمی که نیم جانی است گرو خوش خوش به سر کارتو درخواهد شد
1 تا کی طلبم ز هر کسی پیوستت یک ره تو طلب اگروفائی هستت
2 چون بر دل همچوآتشم دست تراست دستی برنه گر چه بسوزد دستت
1 جان گِردِ تو از میان جان میگردد تن در هوست نعره زنان میگردد
2 وان دل که ز زنجیر سر زلف تو جست زنجیر گسسته درجهان میگردد
1 خود را ز تو بیگناه مینتوان داشت دل جز به غمت سیاه مینتوان داشت
2 از دردِ تو بادِ سرد من چندان است کز باد کُلَه نگاه مینتوان داشت
1 مهری که ز تو در دل من بنهفته است با تو به زبان اگر نگویم گفته است
2 وقت است که طاق و جفت گویم با تو در طاق دو ابروی تو چشمت جفت است
1 تا عشق نشست ناگهی در سر من برخاست ازین غم دل غم پرور من
2 هرگز به چه باز آید مرغِ دل من تا بازآید برین که رفت از بر من
1 بی عشق نفس زدن حرام است مرا کان دم که نه عشقِ اوست دام است مرا
2 با قربتِ معشوق مرا کاری نیست اندیشهٔ فکر او تمام است مرا
1 عمری به هوس در تک و تاز آمد دل تا محرم راز دلنواز آمد دل
2 پس رفت به پیش باز و جان پاک بباخت انصاف بده که پاکباز آمد دل