1 دوشش دیدم چو زلف خود در تابی میشد چو مرا بدید در غرقابی
2 گفتا که برِ تو خواهم آمد فردا گفتم:اگر امشبم ببینی خوابی
1 امشب بَرِ ما مست که آورد ترا وز پرده بدین دست که آورد ترا
2 نزدیکِ کسی که بی تو بر آتش بود چون باد نمیجست که آورد ترا
1 امشب ز پگاهی به خروش آمدهای چونست که مستتر ز دوش آمدهای
2 در بازارت نمیرود کار مگر زانست که در خانه فروش آمدهای
1 دوش آمد و گفت: هیچ آزرمت نیست در عشق دمِ سرد و دلِ گرمت نیست
2 گفتم: «برهان مرا ز من، ای همه تو!» گفتا که کیی تو، خویش را شرمت نیست
1 دوش آمد و گفت: ای وطن بگرفته دو کون به هم ز جان و تن بگرفته
2 چون من همهام تو هیچ شرمت بادا من آمده و تو جای من بگرفته
1 دوش آمد و گفت: اگر چه کم میآیم پیش از دو جهان به یک قدم میآیم
2 از ما نتوان گریخت از خود بگریز کآنجا که روی با تو به هم میآیم
1 دی گفت: چو تو صد به زیانی سوزم تا می چه کنم که ناتوانی سوزم
2 چون من به کرشمهای جهانی سوزم بنگر تو مرا که نیم جانی سوزم
1 دی گفت: حجب ز پیش برنگرفتم دو کون ز راهِ خویش برنگرفتم
2 صد عالمِ تشویر پدیدار آمد یک پرده کنون ز پیش برنگرفتم