4 اثر از باب سی و چهارم: در صفتِ آمدن معشوق در مختارنامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر باب سی و چهارم: در صفتِ آمدن معشوق در مختارنامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار عطار نیشابوری / مختارنامه عطار نیشابوری / باب سی و چهارم: در صفتِ آمدن معشوق در مختارنامه

باب سی و چهارم: در صفتِ آمدن معشوق در مختارنامه عطار نیشابوری

1 دوش آمدو ره بر دل و جانم در بست زنّار ز زلفِ دلستانم در بست

2 گفتم که ز زلفِ دلکشت بخروشم برخاست و به یک شکر زبانم در بست

1 دوش آمد و گفت: حسن دنییست امشب با هم بودن به عیش اولیست امشب

2 خورشید به شب گرفتهای در آغوش شب خوش بادت اگر خوشت نیست امشب!

1 آن بت که دلم عاشقِ جانبازش بود جان شیفتهٔ زلفِ سرافرازش بود

2 گفتم که چو آید برود صد نازش دوش آمد و آنچه رفت هم نازش بود

1 دوش از درِ دل درآمد آن بینایی گفتا که چه میکنی درین تنهایی

2 گفتم که زعشق تو شدم سودایی سودائی خویش را چه میفرمایی

1 دوش از سر لطفی بنشاندست مرا چون مست شد از پیش براندست مرا

2 چون میرفتم به خشم پس بازم خواند این کار نگر که باز خواندست مرا

1 دوش از برِ خویش سرنگونم میتاخت تیغی به کف آورده برونم میتاخت

2 چون خونِ دلم ز حد برون قوّت کرد برخویش زدم تیغ که خونم میتاخت

1 دل دوش ز لعلِ همچو قندش میسوخت جان نیز ز زلفِ چون کمندش میسوخت

2 خورشید سپر فکنده میرفت خجل تا روز و شبِ تیره سپندش میسوخت

1 دی میشد و دل رها نمیکرد به کس برخاسته صد فغان هر گوشه که بس

2 امروز همی آمد و هر ذرّه که هست فریاد همی کرد که فریادم رس

1 دوش آمد و گفت: مردمِ دوراندیش از خویش به جز هیچ نیابد کم و بیش

2 می بر نتوان گرفت این پرده ز پیش گر برگیرم ز خویش من مانم و خویش

1 دی گفت: کجا شدی،‌چنین میباید از دوست جدا شدی، چنین میباید

2 روزی دو ز بهرِ آنکه دور افتادی بیگانه زما شدی، چنین میباید

آثار عطار نیشابوری

4 اثر از باب سی و چهارم: در صفتِ آمدن معشوق در مختارنامه عطار نیشابوری در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر باب سی و چهارم: در صفتِ آمدن معشوق در مختارنامه عطار نیشابوری شعر مورد نظر پیدا کنید.