1 در راه تو، دل واقعهٔ مشکل خواست در راه تو پای تا بسر در گل خواست
2 وانگاه چو در بلای عشق تو فتاد از تو ز برای دل بلای دل خواست
1 هم بی دو جهان تویی و هم در دو جهان من بیخویشم با تو بهم در دو جهان
2 گر جو به جوم کنی و بر باد دهی یک جو نکنم عشق تو کم در دو جهان
1 هر روز مرا با تو حسابی دگرست هر لحظه ترا تازه عتابی دگرست
2 بی یاد تو از خلق دل پُر خونم هر دم که برآورد حجابی دگرست
1 جانا! جانم ز قعر دریای حضور دُرّی عجب است غرق چندینی نور
2 گرچه تن من ز کار دورست ولیک یک لحظه نهیی ز خاطرِ جانم دور
1 سر در سر سودای تو خواهم کردن در حجرهٔ دل جای تو خواهم کردن
2 برگیر ز رخ پرده که در عالم جان دل غرق تماشای تو خواهم کردن
1 گر من نه چنین عاشق و شوریدهامی بودی که ترا دمی پسندیدهامی
2 ور مثل تو در همه جهان دیدهامی بر صد شادی غم تو نگزیدهامی
1 تاکی باشم بستهٔ هستی بی تو افتادهٔ هشیاری ومستی بی تو
2 گر نالیدم ز تنگدستی بی تو قارون شدهام به زر پرستی بی تو
1 دل را ز غمت بی سر و پا میدارم وز خلق جهان چشم ترا میدارم
2 در شادی و غم چون به غمم شادی تو هر غم که به من رسد روا میدارم
1 هرگه که میخوری خروشی بزنی بر عاشق شهرگرد دوشی بزنی
2 من شهر بگردم پس ازین خانه خرم تا بو که مرا خانه فروشی بزنی
1 جانا! همه راه، بر زبانم بودی در هر منزل مژده رسانم بودی
2 ای جان و دلم! گر ز تو غایب گشتم هر جا که بُدم در دل و جانم بودی