از بس که امید و بیم از عطار نیشابوری مختارنامه 1
1. از بس که امید و بیم میبینم من
از هر دو دلی دو نیم میبینم من
...
1. از بس که امید و بیم میبینم من
از هر دو دلی دو نیم میبینم من
...
1. اول بنگر به جانِ چون برقِ همه
و آخر به میان خاک و خون غرقِ همه
...
1. گفتم:چه شود چو لطف ذاتی داری
کز قرب خودم غرق حیاتی داری
...
1. گفتم:به غمم قیام کی بود ترا
گفتا: غم من تمام کی بود ترا
...
1. گفتم: چه کنم ز پای در میآیم
زان پیش که هر روز به سر میآیم
...
1. گفتم: دل و جان در سر کارت کردم
هر چیز که داشتم نثارت کردم
...
1. گفتم: چو تو بردی سبق اندر خوبی
بگزیدمت ازدو کون در محبوبی
...
1. چون یار نمیکند همی یاد از من
برخاست چو زیرِ چنگ فریاد از من
...
1. تشنه بکشد مرا و آبم ندهد
مخمور خودم کند شرابم ندهد
...
1. چون هیچ کسی ندیدهام در خوردش
پیوسته نشستهام دلی پر دردش
...
1. هان ای دل چونی به چه پشتی ما را
کار آوردی بدین درشتی ما را
...
1. با کس بنسازی همه بی کس باشی
آری چه کنی نمد چو اطلس باشی
...