1 محجوبم و از حجاب من آزادی وز صلح من و عتاب من آزادی
2 من با تو حسابها بسی دارم و تو دایم ز من و حساب من آزادی
1 چون باد ز من میگذری چه تْوان کرد چون خاک رهم میسپری چه تْوان کرد
2 هرچند که با تو آشنا میگردم هرروز تو بیگانهتری چه تْوان کرد
1 بی پیش و پسی تو و پس و پیش تراست دوری ز کم و بیش و کم و بیش تراست
2 در خاطر هیچ کسی نیاید هرگز یک ذرّه از آن خوی که از خویش تراست
1 در عشق تو سوختم چه میسازی تو در ششدره ماندهام چه میبازی تو
2 تو کار بسی داری و من عمر اندک کی با من دل سوخته پردازی تو
1 تاکی باشم چو حلقه بر در بی تو با اشکِ چو سیم و رخ چون زر بی تو
2 تو بر سر کار و سر به کار آورده من بر سر خاک و خاک بر سر بی تو
1 هر روز ز نو پردهٔ دیگر سازی تادر پس پرده عشق با خود بازی
2 چون تو نفسی به سر نیائی از خویش هرگز به کسی دگر کجا پردازی
1 ای آمده از شوق تو جان بر لب من چون روز قیامت است بی تو شب من
2 آخر سخنی از من بی دل بشنو تاکی ز خموشی من و یارب من
1 گر در سخنم باتو سخن را چه کنی یا درد نو و عشق کهن را چه کنی
2 با این همه کار و بار و عزت که تراست بی خویشتنی بی سر و بن را چه کنی
1 ای خون شده در غمت دل پاک همه ز هر غم عشق تست تریاک همه
2 اول همه را ز عشق خود خاک کنی وانگاه به باد بردهی خاک همه
1 اندهگن توییم از دیری گاه در ما نگر، ای مرا ز اندوه پناه
2 کانها که به حسن گوی بردند زماه کردند در اندوهگن خویش نگاه