هر چند که اهل راز از عطار نیشابوری مختارنامه 37
1. هر چند که اهل راز میباید گشت
هم با قدم نیاز میباید گشت
...
1. هر چند که اهل راز میباید گشت
هم با قدم نیاز میباید گشت
...
1. گاه از مویی مشوشت باید شد
گه نیز به هیچ دل خوشت باید شد
...
1. جانا زغمت بسوختی جان، ما را
نه کفر گذاشتی نه ایمان، ما را
...
1. گر جان گویم برآمد و حیران شد
ور دل گویم واله و سرگردان شد
...
1. اینجا که منم، پردهٔ پندار بسی است
وانجا که تویی، پردهٔ اسرار بسی است
...
1. در عالم خوف روزگاری دارم
زیرا که امید چون تو یاری دارم
...
1. گر شادی تو معتبرم میآید
در جنب غمت مختصرم میآید
...
1. تا زلف تو چون کمند میبینم من
افتاده دلم به بند میبینم من
...
1. ای گم شده از جای به صد جای پدید
پیش تو نه جان نه عقل خود رای پدید
...