جانان آمد قصد از عطار نیشابوری مختارنامه 25
1. جانان آمد قصد دل و جانم کرد
بنمود ره و سلوک آسانم کرد
...
1. جانان آمد قصد دل و جانم کرد
بنمود ره و سلوک آسانم کرد
...
1. هر لحظه می یی به جان سرمست دهد
تا جان، دل خود به وصل پیوست دهد
...
1. ای دل! تو چو مردان به رهِ پرخطری
زان درویشی که از خطر بی خبری
...
1. هر چند که این حدیث جستی تو بسی
از جستن تو به دست نامد مگسی
...
1. جانی که به راه رهنمون دارد رای
وز حسرت خود میان خون دارد جای
...
1. چون هر نفسی ز درد مهجورتری
هر روز درین واقعه معذورتری
...
1. دل در ره او تصرّف خویش ندید
یک ذرّه در آن راه پس و پیش ندید
...
1. در بادیهای که عقل را راهی نیست
گر کوه درو،سیر کند کاهی نیست
...
1. ای دل! دانی که او سزاوار تو نیست
چه عشوه فروشی که خریدار تو نیست
...
1. گر در همه عمر در سفر خواهی بود
همچون فلکی زیر و زبر خواهی بود
...
1. ای دل بندی بس استوارت افتاد
ناخورده می عشق، خمارت افتاد
...
1. هر روز به عالمی دگرگون برسی
هر شب به هزار بحر پرخون برسی
...