از حادثهٔ آب و از عطار نیشابوری مختارنامه 13
1. از حادثهٔ آب و گلم هیچ آمد
وز واقعهٔ جان و دلم هیچ آمد
...
1. از حادثهٔ آب و گلم هیچ آمد
وز واقعهٔ جان و دلم هیچ آمد
...
1. آن دل که سراسیمهٔ عالم بودی
یک ذرّه ندید از همه عالم سودی
...
1. گر قصد فلک کنم به پیشان نرسم
ور عزم زمین کنم به پایان نرسم
...
1. در حیرت و سودا چه توانم کردن
با این همه غوغا چه توانم کردن
...
1. زین پیش دلم بستهٔ پندار آمد
پنداشت که فتوی دِه اسرار آمد
...
1. آن سالکِ گرمرو که نامش جان است
عمری تک زد که مقصدش میدان است
...
1. در آرزوی چشمهٔ حیوان مردم
وز استسقا درین بیابان مردم
...
1. چندان که دل من به سفر بیش دَرَست
ره نیست، چو او به جوهر خویش دَرَست
...
1. گاهی به کمال برتر از خورشیدم
گه در نقصان چو ذرّهای جاویدم
...
1. ای دل غم جان محنت اندیش ببین
سرگشتگی خواجه و درویش ببین
...
1. که گفت ترا که راه اندوهش گیر
یا شیوهٔ عاشقان انبوهش گیر
...
1. دردا که دلم به هیچ درمان نرسید
جانش به لب آمد و به جانان نرسید
...