1 ای دل دانی که کار دنیا گذریست وقت تو گذشت رو که وقت دگریست
2 بر خاک مرو به کبر و بر خاک نشین کاین خاک زمین نیست تن سیم بریست
1 هر ذره که در وادی و در کهساریست از پیکر هر گذشتهیی آثاریست
2 وین صورتها که بر در و دیواریست از روی خرد چو صورت دلداریست
1 اجزاء زمین تن خردمندان است ذرات هوا جمله لب ودندان است
2 بندیش که خاکی که برو میگذری گیسوی بتان و روی دلبندان است
1 هر خاک که در جهان کسی فرسوده است تنهاست که آسیای چرخش سوده است
2 هر گرد که بر فرق عزیز تو نشست مفشان، که سر و فرق عزیزی بوده است
1 لاله ز رخی چو ماه میبینم من سبزه ز خطی سیاه میبینم من
2 وان کاسهٔ سرکه بود پر باد غرور پیمانهٔ خاک راه میبینم من
1 پیش از من و تو پیر و جوانی بودست اندوهگنی و شادمانی بودست
2 جرعه مفکن بر دهن خاک که خاک خاک دهنی چو نقل دانی بودست
1 دی خاک همی نمود با من تندی میگفت که زیر قدمم افکندی
2 من همچو تو بودهام، تو خوش بیخبری زودا که تو نیز این کمر بربندی
1 هر کوزه که بیخود به دهان باز نهم گوید بشنو تا خبری باز دهم
2 من همچو تو بودهام درین کوی ولی نه نیست همی گردم ونه باز رهم
1 بر بستر خاک خفتگان میبینم در زیر زمین نهفتگان میبینم
2 چندان که به صحرای عدم مینگرم ناآمدگان و رفتگان میبینم
1 هر سبزه و گل که از زمین بیرون رُست از خاک یکی سبزه خط گلگون رُست
2 هر نرگس و لاله کز کُهْ و هامون رُست از چشم بتی و ز جگری پرخون رُست